جان انسان به جهاني ميارزد
زنجان را بايد بسازيم
گفتوگو با دکتر عليرضا مغازه،رئيس بيمارستان کاپيتال هلث(امريکا)
حسین نجاری
او را يک شب سرد زمستاني در يک بناي قديمي و در زير يک طاق قجري ديدم، آن شبي که به اتفاق مادر و دوست ديرينشان دکتر اسماعيل يوردشاهيان براي صرف شام و شبنشيني به سفرهخانهي سنتي حاج داداش آمده بودند. مادري زنده و زيبا که طراوات از کلام و لبخندش ميتراويد و با اعتماد به نفس آشکاري در کنار فرزندش به تختِ شاهنشينِ سفرهخانه تکيه داده بود. او در نگاه من ملکهاي بود که بر زيباييِ اريکه ميافزود. امروز ده سالي ميشود که از آن شب زيبا گذشته است و اين مادر و فرزند شيکپوش و خوشسلوک با آن تصوير خاص در ذهن و ضمير من نقش بسته و ماندگار شدهاند.
نام دکتر مغازه را پيشتر شنيده بودم و بيشک بخت با من بود که او را در آن شبِ روشن در دل سفرخانهي تاريخي شهر يافتم. با او مشتاقانه همکلام شديم و گرماي سخن او از سرماي شب ميکاست. مهر او در آن شبِ روشن چنان بر جانم نشست که گويا گمگشتهي ديريني را يافتهام و ساعتها در حال و هواي آن دقايق قدسي، سعادتمندانه غرق بودم، و هنوز با مرور يادِ آن ديدار، نسيمي از اعماق جانم بر ميخيزد و چنان مست و ملايم بالا ميآيد که گويي بهار در وجودم حلول ميکند و اينک من آن درختي هستم که در آستانهي بهار شاخههاي شرابياش مزين به عيشِ شکوفههاست.
دکتر مغازه با آن لحن مرطوب چنان از زنجان ميگويد که قرار از دلم ميربايد و بيش از پيش مرا مجذوب اين شهر و شاهدانش ميسازد، هر بار که نام زنجان از دهان او زاده ميشود، زيبايياش نمود ديگري مييابد. او از سالهاي دور رئيس بيمارستان کاپيتال هلث (امريکا) است و سلولهاي او از مسافتي هزاران مايلي چنان به اين آب و خاک متصلاند که گويي از درون اين سلولها شرابي از نور جاري است تا جام خورشيد را در آب و خاک او برافروزند.
او وقتي از ايران به امـريکا ميرسد، نخست به شـهر فرزنو (کاليفرنيا) ميرود تا در رشتهي مهندسي محيط زيست تحصيل کند ولي به توصيهي عموي خود (زندهياد دکتر عبداله مغازه) به سمت و سوي پزشکي رفته و در رشتهي «مديريت بيماريها» (Disease Management) به تحصيل ميپردازد و مدرک فوق تخصصي خود را از دانشگاه نيويورک ميگيرد. عموي مغازه فارغالتحصيل دکتراي پزشکي از دانشگاه سوربن بود و فوق تخصص جراحي ريه و عروق را از دانشگاه نيويورک اخذ کرده و به رياست بخش رزيدنسي جراحي دانشگاه پزشکي نيويورک نائل شده بود. دکتر مغازه ميگويد: عمويم دوستي به نام ماروين کوهن داشت که استاد دانشگاه نيويورک بود، او انسان فوقالعاده باسواد و باشرفي بود و من با پيشنهاد ايشان به رشتهي «مديريت بيماريها» که يک رشتهي همچنان تازه است، رفتم. اين رشته ترکيبي از پزشکي و بيزنس است که به سرويسهاي بهينه و کاهش هزينه تمرکز دارد و با کمترين هزينه به ارتقاي کيفيت درمان و تضمين سلامت بيمار (از زمان تشخيص تا زمان ترخيص او از بيمارستان) ميانديشد. اين رشته و تخصص تلاش ميکند تمامي تستها و پروسيجرها و عملهايي که انجام ميشود طبق استانداردي باشد که در کليات آن ديده شده است.
دکتر مغازه در موسسات و انجمنهاي مختلفي در امريکا عضويت داشته که از آن جمله ميتوان به عضويت وي در هيئت مديره انجمن بيمارستانهاي امريکا اشاره کرد که به طراحي و تدوين سياستهاي کلان پزشکي امريکا ميپردازد. وي همچنين سالها رئيس هيئت مديره بورد تخصصي ريه در ايالت نيوجرسي بوده و يکي از بنيانگذاران اصلي بيماريهاي اوژانسي(Emergency medicine) در آن ايالت بود که به راهاندازي تيمهاي تخصصي در اين زمينه همت گماشت.
دکترمغازه،سالهاست عضوارشد موسسهي«ACHE» (american college of healthcare executives) است. اين موسسه يکي از تاثيرگذارترين موسسات امريکا در سياستگذاري و برنامهريزيهاي پزشکي ايالت متحده به شمار ميرود و عضويت ارشد در اين موسسه نيازمند کسب نمرهي قبولي در آزمونهاي مختلف آن است و اين خود يک فرايند طولاني است و سالها طول ميکشد تا عضوي به درجهي فِلو يا عضويت ارشد (FACHE) آن درآيد.
رئيس بيمارستان کاپيتال هلث امريکا، عميقاً شيفتهي زنجان است و مردمان آن را در مهرباني يگانه ميداند و از اين روست از آن سر دنيا تا مرزهاي ايران بازگشته و مرکز پيشرفتهي درمان سرطان را در استانبول راهاندازي کرده است تا شايد مسيرهاي دسترسي هموطنان و همشهريانش را به اين مرکز تخصصي تسهيل نموده و گرهي از گرفتاريهاي آنان بگشايد. چرا که امروز تحريمهاي ناجوانمردانه، مانع از انتقال تجهيزات و دانشفني شرکت او (ICM) به ايران ميگردد ولي او خود را به نزديکترين موقعيت ممکن رسانده است تا از پرتو نور چراغش محوطهي خانهي پدرياش را روشن کند و سرِ آن دارد با همکاري پروفسور پرويزي کاري براي شهر و ديار آبا و اجدادياش بکند. دستان پر خير و برکت اين مهربانان دور از وطن را به گرمي ميفشاريم و چشم به راه آن روز روشن ميمانيم.
گفتگوي ما را با دکتر مغازه از سر بگيريد:
جناب دکتر به عنوان نخستين سئوال چگونه شد که سر از کپيتال هلث (capital health) درآورديد. لطفاَ در اين باره براي ما بگوييد.
قبل از هر چيزي جا دارد از جنابعالي تشکر کنم که هنوز به ياد ما هستيد و ما را از طريق روزنامهي خود با همشهريان عزيزم متصل ميکنيد و نخست بايد بگويم من عاشق ايران و زنجانم و هر چه دارم از آن آب و خاک دارم. من اصل و نسبام به زنجان بر ميگردد و از هر دو طرف زنجاني هستم. پدر بزرگهاي بنده اصالتاً زنجاني بودند و من حقيقتاً با جان و دل شيفتهي زنجانم و هميشه به ياد شهر و ديار اجداديام هستم. سلام مرا به همهي دوستان و آشنايان و همشهريانم برسانيد و عشق و ارادتم را صميمانه نثارشان کنيد.
و اما در رابطه با سئوال شما بايد بگويم که اين ماجرا بر ميگردد به ساليان سال پيش که من بايد دورهي انترني خودم را ميگذراندم. آمدم به يک بيمارستاني در نيوجرسي به نام هلن فولد (Helene Fuld) و در آنجا دورهي کارورزيام را طي کردم و بعد از آن که دورهي کارورزيام تمام شد، داشتم بر ميگشتم به ايران تا در آنجا کارم را شروع کنم ولي در بيمارستان از بنده خواستند که در امريکاا بمانم و در همين جا کار خودم را ادامه دهم و من هم با خودم گفتم يکي دو سالي ادامه ميدهم و بعد از آن بر ميگردم به ايران، اما به خاطر تاکيد مديران بيمارستان براي ادامهي همکاريام با آنها، پيشنهادشان را پذيرفتم و همکاريام ادامه يافت. هر بار با خودم فکر ميکردم اين دوره که تمام شود بر ميگردم به ايران ولي اين فرايند به طور مرتب ادامه يافت و من نيز به تدريج ارتقاي شغلي پيدا کردم و در نهايت به رياست بيمارستان منصوب شدم و وقتي هم که در سال 1997 رئيس بيمارستان شدم احساس کردم بايد اين مجموعه را توسعه بدهيم چرا که به تنهايي امکان توفيق چنداني پيدا نميکرديم و رقابت خيلي زياد بود و براي همين با يکي از بيمارستانهاي رقيبمان وارد مذاکره شدم و در نهايت آن بيمارستان هم به زير مجموعهي بيمارستان ما درآمد و در همان زمان (اواخر سال 1998) اسم کاپيتال هلث را انتخاب کردم و اين مجموعه با همين نام متولد شد. بعد از آن توسعهي چشمگيري پيدا کرديم، نه فقط در نيوجرسي بلکه در ايالت پنسيلوانيا زبانزد شديم و در حال حاضر بيمارستانهاي کاپيتال هلث حدود 6 هزار نفر کارمند دارد و هرگونه خدمات پزشکي را در حد بسيار بالايي ارائه ميدهد، از تعويض مفاصل گرفته تا جراحيهاي مغز و اعصاب، همچنين مرکز سرطان بسيار وسيع و مفصلي دارد که انواع جراحيهاي مربوط به قلب و… در آن انجام ميشود. لازم به ذکر است که ما مرکز اصلي رباتيک ايالت نيوجرسي هستيم و انواع و اقسام رباتها را داريم و اکثر کارهاي جراحي ما با ربات انجام ميشود. بايد اشاره کنم که بسيار خوشحالم که از خاک زنجان آمدهام در يک کشوري به نام آمريکا اين فرصت را پيدا کردهام تا اين حد کارم را پيش ببرم و بيمارستانهاي کاپيتال هلث به جايي برسد که تبديل يکي از معتبرترين مراکز پزشکي آمريکا شود.
جناب دکتر از آنجايي که مديريت مرکز درماني منطقهاي کپيتال هلث به عنوان يک مرکز جامع سکته مغزي، با جنابعالي است لطفا از کيفيت خدمات درماني اين مرکز براي ما بگوييد. چه قدر در کنترل بحران سلامتي مراجعين موفق عمل کرده و چند درصد از خطر حملههاي مغزي به بيماران خود را دفع کرده و آنها را به زندگي خود بر ميگردانيد؟
مرکز سکتههاي مغزي يکي از مراکز موفق ماست که کيفيت کار و بازدهي بسيار بالايي دارد و اکثر مراجعهکنندگان که تحت عمل جراحي قرار ميگيرند سلامتي خود را باز مييابند و ترخيص ميشوند. البته بايد بعد از آن بايد به صورت مرتب تحت کنترل باشند تا عارضهاي رخ ندهد.
در رابطه با سکتههاي مغزي بايد بگويم که در چنين مواقعي با تکنولوژي بسيار پيشرفتهاي ميتوانيم از مسير کشالهي ران از طريق سيمي وارد مغز بيمار شويم و سکته را به طول کلي در بياوريم. وقتي سيم از مسير کشالهي ران وارد مغز ميشود ميرود داخل مغز و از طريق وکيوم و با يک فيلتري که در پشت خود دارد سکتهي مغزي را به طور کامل در ميآوريم و همانگونه که کارهاي قلب را انجام ميدهيم و در رگ قلب استنت کار ميگذاريم، در رگ مغز نيز اين کار را انجام ميدهيم و رگ را به طور کامل باز ميکنيم و خوني را که در زمان وقوع سکته به آن قسمت از مغز نرسيده دوباره به مغز بر ميگردانيم و مغز بار ديگر شروع به کار ميکند و بيمار بعد از يکي دو روز، ترخيص ميشود. بيماران عموماً از طريق فيزيکال تراپي به شرايط نرمال زندگي خود باز ميگردند. البته اين در حالي است که بيمار در فاصلهي زماني شش ساعته به اورژانس مراجعه کند. اين زمان قبلاً سه ساعت بود ولي امروز به شش ساعت افزايش يافته است و در اين فاصله ميتوان مريض را احيا کرد.
با توجه به اينکه در کپيتال هلث آخرين تکنيکهاي جراحي مغز و اعصاب و دسترسي به تحقيقات در زمينهي مراقبتهاي عصبي عروقي مهياست لطفاً از کم و کيف اين موضوع براي ما بگوييد.
رئيس بخش جراحي سرطان مغز و اعصاب بيمارستان کاپيتال هلث يک ايراني به اسم دکتر نويد رجال هستند. دکتر رجال از دانشگاه ماساچوست با بالاترين نمره فارغالتحصيل شدهاند و بعد از آنجا وارد مسيج جنرال (Masaje General) که يک بيمارستان بسيار بزرگي در بوستون آمريکاست، شده و تخصص خود را در جراحي مغز و اعصاب گرفتند و بعد از آن هم به يو سي ال کاليفرنيا که يکي از مراکز پزشکي بسيار معتبر آمريکاست رفته و مدرک فوقتخصص خود را در جراحي سرطان مغز و اعصاب گرفتهاند و در حال حاضر نيز رئيس بخش سرطان مرکز جراحي مغز و اعصاب کاپيتال هلث هستند که جراحي سرطان مغز و اعصاب را با تکنولوژي «Cyber knife» (پرتو درماني) انجام ميدهند. در اين روش با تکنيکهاي بسيار بالايي بدون اينکه مغز را باز کنند سرطانهاي مغز را درمان ميکنند. جديداً رباطي به اسم«histotherapy» (بافتشناسي) ساخته شده که تومورهاي سرطاني را از حالت جامد به مايع تبديل کرده و از بدن دفع ميکند. اين تکنولوژي را ما از ماه جولاي 2025 در بيمارستانهاي کاپيتال هلث خواهيم داشت. اين يک تکنولوژي خارقالعاده است که مشکل سرطان مغز و تومورهاي موجود در مغز را بدون جراحي و شکافتن سر بيمار انجام ميدهد. اين درمان مثل شيميدرماني نيست شما ميتوانيد از طريق آن تودههاي سرطاني به طور کامل دفع کنيد.
البته هيستو تراپيِ اف دي (امريکا) در مورد سرطان کبد و پانکراس، لوزالمعده و سرطان پروستات اين شيوه را تاييد کرده و در بخش مغز و اعصاب هم روي آن کار ميکنند و اميدوارم به زودي نتيجهي مورد نظر را بگيريم.
جناب دکتر امروزه نيروي انساني کارآمد از مهمترين چالشهاست آيا شما هم با چنين چالشهايي مواجهايد؟
نيروي انساني يکي از چالشهاي ما در آمريکا هم هست، به خصوص اينکه کلا ًسيستم پزشکي، بهداشتي آمريکا در حال تغيير است و بيشتر اين تغييرات هم به خاطر هوش مصنوعي است که با قدرت خيره کنندهاي در حال ظهور است. متخصصاني که در گذشته تکنيکهاي تشخيصي و جراحي را انجام مي دادند امروز بايد با هوش مصنوعي کارهاي خودشان را انجام بدهند و لازمهي اين کار، آموزش و کارورزي و روزآمد بودن است. هوش مصنوعي يک انقلابي در تکنولوژي است و کار ما را خيلي آسان ميکند، دقت تشخيص و راندمان کار را بالا ميبرد، تکنيکهايي که از طريق رباتها (هوش مصنوعي) انجام ميشود خيلي دقيق است و اشتباهات انساني در آنها تکرار نميشوند. دنيا از نظر پزشکي در حال تحول است و سرويسهاي پزشکي بهينهتر ميشود و چالش اصلي ما آموزش است تا بتوانيم از اين تکنولوژي جديد استفاده کنيم. اميدوارم کشور ما هم از اين تکنولوژي جديد استفادهي زيادي بکند.
به نظر شما در يک مرکز درماني نيروي انساني مجرب مهمتر است يا تجهيزات پيشرفته؟
ببينيد، نيروي انساني و تجهيزات فني باهم کار ميکنند، هيچ يک از اين بدون ديگري توفيق چنداني نمييابد منتها ما بايد ياد بگيريم از اين تجهيزات پيشرفته و هوش مصنوعي چه جوري استفاده کنيم. ما بايد روشهاي پزشکي خود را تغيير دهيم و با کارآموزي و فراگيري دانشفني به روز از اين موقعيت بايد استفاده کنيم. نيروي انساني که مهارت و تجربه دارد خيلي مهم است و بدون بهرهمندي از نيروي انساني متخصص نميتوان از تجهيزات پيشرفته استفاده کرد.
جناب دکتر به عنوان مدير يکي از مراکز درماني بنام دنيا،رضايت مراجعه کنندگان را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
در آمريکا رضايت مريض از خدمات پزشکي و سرويسهاي بيمارستاني بسيار مهم است. به اين شکل که درصدي از درآمد ما به ويژه بيمههاي درماني دولتي مديکِير (يک سرويس خدمات دولتي در ايالات متحده است که به افراد 65 سال و بالاتر اجازه ميدهد تا تحت پوشش درمان پزشکي قرار گيرند.) و مديکِيت (مداوا) با رضايت بيمه به ما تعلق ميگيرد و اگر رضايت بيمار نباشد درصدي از درآمد ما از دست ميرود. رضايت مريض هم توسط يک شرکت غيروابسته پايش ميشود، بدين صورت بعد از دريافت خدمات و ترخيص بيمار، اين شرکت غيروابسته با مريضهاي ما تماس ميگيرند و نظر آنها را جويا ميشوند و نمرهي بيمار در رابطه با سرويسهاي مختلف بيمارستاني تعيين کننده است، ما حتي در مورد غذاي بيمارستان و بهداشت عمومي و تميزي اتاقها تا نکات دقيق پزشکي توسط بيماران نظرسنجي ميشويم. خوشبختانه نمرههاي ما عموماً بالا بوده و تا به حال مشکلي در اين باره نداشتهايم.
اعتبار مراکز درماني به پيشرفته بودن و به روز بودن روشهاي درماني آنهاست به نظر شما نقش مديريت در استقرار روشهاي نوين درماني چيست؟
در مورد تجهيزات پزشکي و تجهيزات نوين نسبت منطقي برقرار است، بايد متخصص بتواند از اين امکانات استفادهي کاملي بکند. بنده به عنوان رئيس بيمارستان و تمام اعضاي تيم مديريتِ بنده، دائما در حال مطالعه هستيم تا آخرين روشهاي پزشکي و آخرين سيستمهاي درماني را در بيمارستان پياده کنيم و رقابت در اين مورد بسيار زياد است. نقش مديريت در اين خصوص خيلي مهم است و اين مطالعه بايد روزانه و به طور منظم و ممتد ادامه داشته باشد. ما نبايد از جريان متصل پيشرفت علمي عقب بيفتيم. بايد شناخت و اطلاعات دقيقي از تحقيقات تازه علم پزشکي، داروهاي جديد، تکنيکهاي نوين و تجهيزات مدرن داشته باشيم. بايد بدانيم در چه مقطع زماني به چه چيزهايي در بيمارستان نياز داريم، کارآموزي و کارآيي خيلي مهم است و افراد بايد از دانش و مهارت کافي برخوردار باشند،گواهينامههاي لازم را دريافت کنند تا بتوانند فرايند خدمات رساني پزشکي را بهينهسازي کرده و بر کيفيت کار بيفزايند.
چه قدر از درمان بيماريهايي که قبلاً علاجناپذير يا صعبالعلاج تلقي ميشدند شگفت زده ميشويد؟
آنچه که براي ما هيجان و انرژي مضاعفي ميدهد يافتن راه نجات جان انسانهاست. اين که قبلاً نميتوانستيم مسئلهاي را حل کنيم و بيمار لاعلاجي را درمان کنيم ولي با اتکا به علوم و فنون جديد بر آن فائق آمده و بتوانيم بر شکستهاي قبلي پيروز شويم، اين حس و حال شگفتانگيز است. آدم در اين شرايط احساس خيلي خوبي پيدا ميکند و از اينکه موفق شده کسي را از دهان مرگ بيرون بکشد احساس فوقالعاده و بينظيري پيدا ميکند. بهترين نمونهي همين کار، همانگونه که قبلاً اشاره کردم، بحث تومورهاي مغزي است که از حالت جامد به مايع تبديل ميشوند و تخليه ميگردند. يا همان تکنيک جديد براي حل مسئلهي صرع يکي ديگر از خوشحاليهاي تازهي ماست. اميدوارم به زودي همهي اين دانش و تکنولوژي و تجهيزات در کشور خودمان مورد استفاده قرار بگيرند.
جناب دکتر همانطور که خود جنابعالي هم اشاره کرديد روز به روز روشهاي نوين درماني جايگزين شيوههاي معمول قبلي ميشوند، به نظر شما بهترين راه گسترش اين روشها بطوري که بتوان جان بيماران بيشتري را نجات داد، چيست؟
اطلاعرساني و همکاري علمي بهترين راهي هست که ميتوان از آن براي خدمت به بشريت سود برد. در عين حال بهترين راه پيشگيري از بيماري، اين است که هر شهروندي تحت کنترل يک پزشکي قرار بگيرد و و آزمايشهاي ساليانهي خود را به طور مرتب انجام دهد. خيلي از مواقع از طريق آزمايشهاي سالانه بسياري از مسائل را پيدا کرده و سريع درمانش ميکنيم. اگر عارضهاي را به موقع تشخيص دهيم خيلي راحتتر ميشود آن را درمان کرد، راه درست اين است همه يک دکتر خانوادگي انتخاب کنند و آزماشهاي خيلي معمولي را سالانه انجام دهند. در اين صورت خيلي از مسائل و بحرانهاي درماني عمومي ما به سهولت رفع ميشوند..
لازم است تاکيد کنم در مورد پيشگيري راههاي مختلفي وجود دارد مريضهايي که چربي بالايي دارند و يا در خانوادهي آنها سکتهي مغزي و قلبي وجود داشته بايد به طور مرتب چک شوند و به راحتي ميتوان جلوي هرگونه سکته را گرفت و با کمک داروهاي بخصوص ميتوانيم کارهايي تشخيصي را انجام دهيم و اگر لختهاي وجود داشته آن را در بياوريم و عارضه را به راحتي رفع کنيم. اين البته احتياج به تکنولوژوي پيشرفته و جراحان چيرهدست دارد تا مشکل پيش آمده را برطرف کنند.
به عنوان مدير يک مرکز درماني، که بايد از طرفي روشهاي پيشرفته و به روز را در اختيار بگيرد و از سوي ديگر به بهرهوري و سودآوري توجه داشته باشد، نقش عوامل اقتصادي را در اين دوگانگي چگونه ارزيابي ميکنيد؟
بيمارستان ما نيز مثل اکثر بيمارستانهاي امريکا يک موسسهي غيرانتفاعي است، کار ما درمان بيمار است، لازمهي پيشرفت ما نيز درآمدزايي است. سود بيمارستاني ما عموماً خرج خود بيمارستان ميشود، اينجا کسي سهامدار نيست، ما درآمد خود را صرف توسعه و تجهيز بيمارستان و جذب متخصصان درجه يک ميکنيم. اين به يک مديريت دقيق نيازمند است. ما در حال حاضر 6 هزار نيرو داريم که بايد حقوق آنها را پرداخت کنيم و در عين حال بايد جوري مديريت کنيم که فشار مالي آن را به مردم تحميل نکنيم. البته در آمريکا اکثر قريب به اتفاق مردم بيمه درماني دارند و از آنهايي هم که بيمه ندارند به ندرت پولي دريافت کردهايم، به عبارتي سعي ميکنم در حد توانم کار خيريهاي انجام دهم ولي در عين حال در مواقعي چنين کاري ممکن نيست و لاجرم در مواقعي ناچاريم مبلغي از آنها دريافت کنيم.
آيا با موسسات تحقيقاتي ايراني هم ارتباطات علمي داريد؟
کار و پروژهي خاصي با موسسات تحقيقاتي ايراني انجام ندادهايم و اين بر ميگردد به اينکه شرايط همکاري با آنها مهيا نبوده است ولي با محققان ايراني که کارهاي تحقيقاتي ميکنند کارهاي زيادي در کاپيتال هلث انجام داده و ميدهيم، مخصوصاً در بخش مغز و اعصاب و روماتولوژي و… همانگونه که ميدانيد مرکزي در آمريکا هست با نام«NIH» يا همان (National Institutes of Health)که مرکز تحقيقاتي آمريکاست، ما عضو اين مرکز هستيم و از اين طريق تحقيقات بسيار وسيعي در مورد بخشهاي مختلف پزشکي انجام ميدهيم و خوشحالم از اينکه برخي از پزشکان بسيار معتبر ايراني ساکن آمريکا در اين رابطه با ما همکاري ميکنند. يکي از کساني که بنده خيلي به ايشان افتخار ميکنم دکتر نويد رجال هستند که کارهاي تحقيقاتي مغز و اعصاب را براي ما انجام ميدهند. تحقيقات فوقالعاده پيشرفتهاي که ايشان انجام ميدهند منحصر به فرد است و براي اولين بار چنين تحقيقاتي در آمريکا صورت ميپذيرد. براي نمونه يکي از کارهايي که ايشان جديداً انجام دادهاند در زمينهي تشنج افراد و در مورد کساني است که دچار صرع ميشوند، اکثر اين بيماران از طريق مصرف دارو قابل درمان هستند و مشکل بعضي از مريضها با مصرف دارو هم حل نميشود ولي در حال حاضر دکتر رجال اين بيماران را هم درمان ميکنند، حدود يک ماه پيش يک خانم 37 سالهاي مراجعه کرد که بدون هيچ گونه دليلي به صورت متوالي تشنج ميکرد و به زمين ميافتاد، هيچ دارويي هم افاقه نميکرد، دکتر رجال ايشان را بردند به اتاق عمل و با يک تکنيک مدرن و با استفاده از دو رشته سيم در مغز و يک دستگاه بسيار نازک در ميان پوست و استخوان جمجمهي ايشان، توانستند عارضه را شناسايي کرده و از کار بيندازند. اين دستگاه را به شکلي برنامهريزي کردهاندکه به هرگونه اتفاق غيرعادي در مغز حمله کرده و آن را از بين ميبرد و جالب است که اين عمل در حالت هوشياري مريض انجام ميشود.
آقاي دکتر از آنجايي که سايهي شوم تحريم بر همهي شئون زندگي ما گسترده شده است ولي ميخواهم از جنابعالي به طور اخص در رابطه با تامين دارو و واردات تجهيزات پزشکي و… در همين شرايط تحريم بپرسم. چه کاري در اين وضعيت از دست شما بر ميآيد. آيا راهکاري وجود دارد که بشود مشکلات موجود را در اين زمينه رفع کرد؟
متاسفانه تحريمها به حدي شديد است که واردات دارو و تجهيزات پزشکي به ايران را با موانع وحشتناکي مواجه کرده است ولي کاري که ما در اين يک سال گذشته در حال انجام آن هستيم تاسيس موسسهاي به نام «آيسيام» (international concierge medicine) وکار اين مؤسسه مديکال توريسم (تورهاي پزشکي) است که هم ميتوان به کشور مقصد مسافرت کرد و هم در آنجا کارهاي پزشکي را با تجهيزات و خدمات عالي و با قيمتهاي مناسب انجام داد، اين خدمات بايد مورد تاييد تيم بنده باشد. اين موسسه به زودي کار خودش را شروع خواهد کرد و ما اولين کشوري که براي اين کار انتخاب کردهايم ترکيه (استانبول) است که شرکت آيسيام در آنجا با دو بيمارستاني که از طرف انجمن بيمارستانهاي آمريکا مورد تاييد بوده و بنده خودم نيز از آن بازرسي کردهام، همکاري ميکند. اين دو بيمارستان از نظر تجهيزات و تيم پزشکي که براي آن انتخاب کردهايم در تراز آمريکاست و ما ميتوانيم اين سرويسها را براي بيماراني که مراجعه ميکنند ارائه دهيم. استانبول را از اين جهت انتخاب کرديم که به ايران نزديک باشيم و بتوانيم به مراجعهکنندگان ايراني هم سرويسهاي لازم را با پيشرفتهترين روشها بدهيم. بعد از ترکيه کشورهاي هدف ديگري هم خواهيم داشت. بايد بگويم که اين شرکت يک شرکت گلوبال (جهاني) است و بيماران را از جاي جاي جهان پذيرش ميکند، از امريکا و کانادا گرفته تا اروپا و خاورميانه.
با توجه به اينکه ده سال پيش بازديدي از موسسهي خيرانهي مهـرانه و کلينيک تخصصي سرطان استان داشتهايد، آيا حمايت خاصي از اين موسـسه و تامين تجهيـزات پزشـکي آن کردهايد؟اساساً چه نظري نسـبت به اين موسـسه داريد؟
بنده تا حدودي همکاري هايي با اين موسسه کردهام و فوقالعاده خوشحالم که يک چنين موسسهاي در زنجان تاسيس شده و به هزاران نفر خدمات پزشکي مناسب داده شده است، اميدوارم کارهايي را که در استانبول آغاز کردهايم به موسسهي مهرانه متصل کنم و ببينم آيا ميتوانيم از طريق همکاري بين استانبول و زنجان يکسري سرويسهاي بديع را به همشهريانم ارائه بدهيم. براي اين کار بايد با کادر تخصصي مهرانه ارتباط بگيريم، آنها بايد بيايند با دستگاههاي جديد آشنا شوند و آموزشهاي لازم را ببينند، بعد برگردند به زنجان و با ارتقاي سطح درماني به مداواي بيماران بپردازند. بنده برنامه و برنامهريزي مفصلي در اين باره دارم که انشالله بعدا با شما صحبت خواهم کرد.
معاشرتتان با دکتر جواد پرويزي و ديگر مفاخر استان در امريکا تا چه حد است، آيا برنامهي مشترکي براي اجراي آن در حوزههاي بهداشتي درماني نخواهيد داشت، از آنجايي که ميدانم دلتان براي زنجان ميتپد و آن را از ياد نبردهايد اين سئوال را ميپرسم.
دکتر جواد پرويزي يکي از دوستان قديم ما هستند، ايشان نه تنـها جــراح و ارتوپـد معــروف و معتـبري در فيلادلفيا هستند بلکه محقق و دانشمند بسيار بزرگي نيز هستند. دکتر پرويزي اسم و رسمي براي خودشان دارند و من به اين دوست قديميام، افتخار ميکنم. وقتي به دکتر پرويزي فکر ميکنم ناخواسته موسسهي راتمن نيز به ذهنم هجوم ميآورد و جا دارد اشاره کنم که اين موسسه يکي از موسسههاي بسيار بزرگ ايالات متحدهي آمريکا است که حدود 200 نفر پزشک دارد و بنده نيز ساليان سال است افتخار همکاري با اين موسسه را دارم. به عبارتي ارتوپدهاي موسسهي راتمن در بيمارستانهاي کاپيتال هلث هم کار ميکنند. نه فقط کارهاي ارتوپدي که کارهاي تروما (سوانح) را نيز براي ما انجام ميدهند. ما يکي از مراکز سوانح بسيار بزرگ نيوجرسي هستيم و بيماراني که تروماتيک هستند و دچار تصادف شده و صدمهي استخواني خوردهاند به يکي از بيمارستانهاي کاپيتال هلث عازم ميشوند و مورد معالجه قرار ميگيرند. ما در آن مرکز سوانح، علاوه برجراحان ارتوپدي، جراحان مغز و اعصاب و جراح عمومي و در يک کلام تمام متخصصين مختلف را يک جا داريم و به بيماراني که به صورت اورژانسي نياز به عمل جراحي دارند، جراحيهاي لازم را انجام ميدهيم.
جناب دکتر بنده شنيدهام شما قصد سرمايهگذاري در حوزهي درماني و تاسيس کلينيک پزشکي در زنجان را داشتهايد ولي گويا دکتر مرندي در فرودگاه تهران به دنبال شما ميآيند و از شما ميخواهند در يک نقطهي ديگري اين سرمايهگذاري را انجام دهيد، آيا اين ماجرا صحت دارد، اگر آن را تاييد ميکنيد، لطفاً براي ما بفرماييد که مربوط به چه سالي است و داستان آن از چه قرار است.
ايشان با بنده هيچ صحبتي نکردهاند و شرايط همکاري براي ما فراهم نبوده است ولي بنده از طريق شرکت آيسيام و با همکاري مهرانه سعي خواهم کرد کاري در سطح بالا براي زنجان انجام بدهم،کاري که سطح پزشکي و وجههي زنجان را ارتقا دهد. بنده شخصاً در مديريت آن دخالت مستقيمي خواهم داشت و تلاش خواهم کرد تا آنجايي که از دستم بر ميآيد به مردمي که احتياج به سرويسهاي ما دارند کمک موثري بکنم. البته بايد اشاره کنم که بخش تخصصي سرطان فقط يکي از بخشهاي متعدد موسسهي آيسيام است.
جناب دکتر آيا تا به حال بيماري اعزامي از شهر زنجان براي درمان به کپيتال هلث داشتهايد؟ لطفا کمي در اين رابطه صحبت کنيد.
از زنجان بيماري به صورت مستقيم نداشتيم، همانگونه که ميدانيد بحث دريافت ويزا و مسائلي از اين دست متاسفانه مشکلات خاص خودش را براي ايرانيها دارد، البته زنجانيهايي بودهاند که به اينجا آمدهاند منتها نه از زنجان بلکه کساني بودند که در خود آمريکا و کشورهاي ديگر ساکن هستند. ولي دنبال آن هستم که کاري براي زنجان و ايرانيها بکنم و فعلاً بهترين شکل آن در استانبول قابل ارائه است تا بعداً آن را به زنجان متصل کنيم.
جناب دکتر از فراز سالها دوري و مهاجرت نسبت به شهر و زادگاه خود چه نظري داريد؟ آيا دلتان به کوچه، پسکوچههاي شهر و خاطرات روزهاي رفته در آن تنگ ميشود؟
همانگونه که ميدانيد بنده علاقهي خاصي به شهر و زادگاهم دارم، خانوادهي بنده همگي از زنجان آمدهاند، پدر بزرگها و عموهايم در شهر زنجان کارهاي تجاري انجام ميدادند، پدر بنده ساليان سال معاون ادارهي دارايي زنجان بود و بنده در زنجان بزرگ شدم، مقطع ابتدايي را در دبيرستان شهريار و متوسطه را در دبيرستان پهلوي تمام کرده و بعد از آن به تهران رفتهام ولي رابطهي مرتبي با زنجان داشتهام و هنوز تعداد زيادي از خانوادهي من در زنجان زندگي ميکنند و علاقهي ويژهاي به زنجان و کوچه و خيابانهاي شهر و بازار، کارونسراها و هتل و… دارم و اميدوارم دوباره به زنجان بيايم و چند روزي آنجا بمانم. زندهياد دايي من دکتر ابوالقاسم مغازهاي هنوز در زنجان خانهاي دارند و ما هر وقت به زنجان ميآييم در آنجا بيتوته ميکنيم. خلاصه وابستگي عاطفي خاصي به زنجان دارم و دلم براي اين شهر عجيب تنگ ميشود، ما روزگار خيلي خوبي در آنجا داشتيم.
ضمناً رضا پرويزي [برادر دکتر جواد پرويزي] از دوستان خانوادگي بسيار قديمي ما هستند، به ايشان هم سلام گرم مرا برسانيد. ما چه قدر اوقات خوبي باهم در زنجان داشتهايم. هر وقت با مادر عزيزم به زنجان ميآمديم با ايشان و خانوادهي محترمشان در منزل و باغ زيبايشان روزهاي خاطرهانگيزي را ميگذارندهايم.
زنجان را بيشتر با کدام تصوير، تجسم ميکنيد؟
هر وقت به زنجان فکر ميکنم ياد خانهاي ميافتم که در آن بزرگ شدهام و خاطرات زيادي در آن خانه دارم. خانهاي که پدرم آن را ساخت و مراحل ساخت آن هنوز در ذهنم باقي است. يادم هست وقتي فونداسيون آن را ميريختند و تيرآهنهاي آن را ميافراشتند و… تمام اين تصاوير به وضوح در خاطرم هستند و من زنجان با اين تصاوير و مردمان مهربانش به خاطر دارم. زنجانيها انسانهاي بسيار عاقل و مهرباني هستند و مهربانيهاي مردم زنجان را در هيچ جاي دنيا نديدهام.
جناب دکتر آيا دوباره به زنجان ميآييد و احياناً چه برنامهي مشخصي براي حمايت از شهر و زادگاه خود در حوزهي سلامت و پزشکي ميتوانيد داشته باشيد؟
به اميد خدا حتما ًبه زنجان بر ميگردم و براي حمايت از شهر هر کاري که از دستم بربيايد انجام ميدهم. با دکتر پرويزي صحبتي خواهم داشت تا شايد دو نفري بتوانيم با آوردن پزشکان ايراني ديگر کاري براي زنجان انجام بدهيم. همانگونه که گفتم بنده آمادگي کامل دارم از طريق موسسهي آيسيام با مهرانه همکاري کنم و نيز با متخصصان ديگري که دغدغهي سلامتي مردم را دارند کاري انجام دهيم. در يک جمله بايد بگويم که به فکر يک برنامهي جامعي هستم تا به اتفاق دکتر پرويزي و ديگر دوستان متخصص مجموع تجارب خود را براي ارائهي خدمات پزشکي و بهينهتر شدن سرويسهاي درماني به همشهريانمان تجميع کرده و در کنار هم کار شايستهاي براي شهرمان بکنيم.
چه مصاحبه بینظیری. به رسانههای این شکلی هنوز امیدوارم. خیلی اطلاعات تازهای دادهاید. چه قدر دکتر مغازه عاشق ایران هستن. حیف از این سرمایهها که از ایران رفتهاند. تشکر زیادی از شما دارم. از کانالتان پیدا کردم این مصاحبه را.
بایدبه این انسان به معنای واقعی انسان آفرین گفت.تمام کلماتشان ازحس آدمیت لبریزاست.بودن چنین انسانی زمین رابرای زیستن گواراترمیکند.توازمعابدمشرق زمین عظیم تری جناب دکترمغازه گرامی.سپاس ازموج بیداری که چنین انسانهای متعالی راکشف ومعرفی میکنددستمریزاد
دست مریزاد عالی بود. لذت بردم. آرزوی موفقیت دارم برای هر دو بزرگوار
آسهای جدیدی رو میکنید.باید به احترامتان ایستاد و کلاه از سر برداشت. یک گفتگوی بسیار جامع و تخصصی. هزار ماشالله به دکتر مغازه. یک ایرانی لایق و سرزنده هستند.
باید دست این چهرهها را بوسید که این همه به بشریت خدمت میکنند. چه قدر عاشق ایرانند ایشان که به عشق ایرانیها تا سرحدات این مملکت اومدن. خدای من چه قدر وطن پرستند این عزیزان. خدا پشت و پناهشون باشه. مرسی از شما که عالی کار کردید
جلال و جبروتی دارند دکتر مغازه. در امریکا آن هم با این جایگاه و تاثیرگذاری. ممنونم از این مطلب عالی شما
موفقیت یعنی این. افتخار کردم به ایشان. خیلی گزارش محشری بود. ممنون که این شخصیتها را معرفی می کنین.
اگر این گزارش 100 صفحه هم بود میخواندم. با تمام وجود لذت بردم و افتخار کردم. دمتون گرم
آقای نجاری شما عالیاید. نوشتار شما همیشه از یک مهندسی برخورداره. به دکتر مغازه سلام زنجانیها را برسانید و بگویید زنجان قدر شما را میداند. قربان آن همه توجهو موفقیت شما
بنده ایشان را نمی شناختم از این که مفاخر استان زنجان را به ما معرفی می کنید از شما سپاسگزارم. تلاش کنید گمنام ها ی نامدار در عرصه جهانی بیشتر معرفی می گردد.