روزنامه‌نگار، ميرزا بنويس نيست

گفتوگو با دکتر اميرحسن سعيدي، روزنامهنگار و شاعر

حسین نجاری

رکن چهارم دموکراسي معمولاً لقلقهي زبان قبيلهي ظاهرالصلاح بيسوادي است که به گاهِ نقد تيغ از نيام بر کشيده و با خندهاي سرخ، نطعي براي منتقد و رسانهي متبوع ميگسترند و دمار از روزگار آنان در ميآورند.

پيداست که مطبوعات آزاد يک ضلع از مربعي است که در کنار قانون اساسي، نظام پارلماني و احزاب سياسي، ميز دموکراسي را ميسازند ودموکراسي خارج از چهارچوب اين چهار پاره، جسد بيروح و سخن ناصوابي است و براين نسق لازمهي تکوين و تحقق دموکراسي کنشگري آزاد در اتمسـفر حقوقي، سـياسي، فرهنگي و رسانهاي يک جامعه اسـت. در غياب تحقق چنين شرايطي امکان شکلگيري آن وجود نخواهد داشت. به هر صورت رسانه بايد رسالت خود را به درسـتي ايفـا کرده و با اطلاعيابي و اطلاعرساني حقيقي و با تاباندن نور آگاهي در سطوح مختلف اجتـماعي در تنقيح و پالايش روح جمعي کوشـيده و با کنترل هيولاي حکمراني، نهاد جامعه و قدرت را به يک ايزوستازي پايدار برساند.

 بنابراين مطبـوعات و رـسانههاي حـرفهاي و واقعي در يک چشماندازي مشخص و مبتني  بر ميکرومکانيـزمهاي کارکـردگرايانه براي پاسخگو کردن نهاد قدرت و اقناع نهاد جامعه مبادرت نموده و در سـاختن يک جامـعهي وزين و وسيع و توام با تعادل نقش موثري ايفا کند. دستيابي به يک چنين جامعهي شفافي نيازمند همـراهي ارادههاي متعدد سـياسي،  اجتماعي و… است و پيداست که از هيچ يک دستي صدايي بر نميخيزد و يکدستي شرط اصلي طنين صداي واحد و مطلوب است.

بدين ترتيب کارکرد مطبوعات در جوامع دموکراتيک شامل نقد، بررسي و نظارت بر عملکرد حاکميت، اطلاعرساني شفاف، افزايش آگاهي عمومي در وجوه گوناگون توسعه، فرهنگ مشارکت مدني، تشويق و تقويت روحيه مطالبهگري شهروندان و …است.

به هرصورت مطبوعات ابزارهاي مناسبي براي جوامع مترقي به شمار ميروند و با عرضهي محصولات مرغوب و مورد اعتماد مخاطبان و مشتريان خود را حفظ ميکنند. براي بررسي نقش و کارکرد مطبوعات در جامعه با دکتر اميرحسن سعيدي گفتگويي را به صورت مکتوب انجام دادهايم.

 دکتر سعيدي اگر چه که عمري است در کشور آلمان زندگي ميکند ولي چون آفتابگرداني عاشق با آفتابِ زادگاهش، آسمان را ميپيمايد. او دل در گرو اين آب و خاک دارد و رويدادهاي اين شهر و ديار را به دقت رصد ميکند. سعيدي دانشآموختهي ارتباطات و استاد روزنامهنگاري است و اگر چه سالهاست دور از وطن به سر ميبرد ولي در شبکههاي اجتماعي رشتهي پيوند خود را با شهر و ديار خـود نگسسته ودربرخي گروههاي تلگرامي مربوط به زنجان و زادگاهش فعاليت مـداوم دارد. او علاوه بر کار روزنامهنگـاري دسـتي در شـعر و ترانه دارد و برخي از ترانههايش را خوانندگان نامآشنايي وطن خواندهاند. گفتگوي ما را با سعيدي  از سر بگيريد: 

جناب دکترکار اصلي رسانه و روزنامهنگار چيست؟

وسايل ارتباط جمعي يا «رسانه‌هاي همگاني» و روزنامه‌نگاراني که در اين رسانه‌ها مشغولند، کار اصلي‌شان در قدم اول اطلاع از رويدادهايي است که ارزش خبري براي مردم و مخاطبان‌شان دارند. در قدم بعدي رساندن اين خبرها به مخاطبان و سپس تحليل و بررسي کارشناسانه‌ي اين رويدادهاست تا مردم از اين طريق از آنچه در جهان پيرامون‌شان مي‌گذرد آگاهي پيدا کنند و خود را آماده‌ي رويارويي آگاهانه با اين رخدادهاي خوب يا بد بسازند.

يادمان باشدکه گفت‌وگوي ما درباره‌ي رسانه‌هاي همگاني است، وگرنه هر کسي در جهان امروز و با استفاده از تکنولوژي‌هاي نوين مي‌تواند رسانه‌اي براي خود بسازد و با ديگران ارتباط برقرار کند. گاهي اين نوع رسانه‌ها ميليون‌ها نفر پيگير يا «فالوور» هم دارند ولي منظور نظر ما در اين بحث آنان نيستند.

جناب دکتر رسانهها تا چه ميزان در پالايش روح جمعي و تصحيح ارتباطات اجتماعي و ساختارهاي قدرت ميتوانند نقش ايفا کنند؟

رسانه‌هاي همگاني اگر درست و حرفه‌اي عمل کنند، مي‌توانند نقش بسيار موثري در حرکت‌هاي اجتماعي و به قول شما پالايش روحِ جمعي داشته باشند؛ رابطه‌ي اجتماعي بين اقشار گوناگونِ جامعه را بهبود ببخشند و بکوشند صاحبان قدرت را نيز در مسير درستِ خدمت به مردم قرار دهند. اما اگر اشتباه کنند يا غرض و مرضي داشته باشند، همه‌ي اين حرکت‌ها بدفرجام خواهد بود.

آيا رسانه در روانسازي دموکراسي نقش دارد؟

دموکراسي و مردم‌سالاري يکي از پديده‌هاي مهم اجتماعي در دوقرن اخيراست که اگر درست و با توجه به بنيان‌هاي فرهنگي و تاريخي يک جامعه اجرا شود، مي‌تواند کشوري را به سوي تعالي و رفاه رهنمون باشد. مانند هر پديده‌ي اجتماعي، روزنامه‌نگاران و فعالانِ رسانه‌هاي همگاني مي‌توانند نقش موثري در اين روند ايفا کنند؛ به شرطي که خود آنان در انديشه‌ي کسب قدرت سياسي يا وسيله‌ي دست قدرت‌مداران نباشند.

اشارهاي داشته باشمبه اين جملهي تکراري:« مطبوعات رکن چهارم دموکراسياست»که لقلهي  زبان قاطبهي

مديران و مقامات به ظاهرمسئول است.آقاي دکتر آيا واقعاً رسانهها از چنين جايگاه مستحکمي برخوردارند، در شرايطي که ارکان ديگر آن از صدمات متصرفان مصون نمانده آيا در روزگار ما اين تلقي، جنـبهي تزييني و تشريفاتي ندارد؟

«رکن چهارم دموکراسي» زماني به مطبوعات گفته مي‌شد که روزنامه‌ها و مجلات رقباي قدرتمندي چون راديو وتلويزيون و پس از آن اينترنت و سايت‌هاي خبري نداشتند. امروز اين ويژگي را مي توان براي همه‌ي وسايل ارتباط جمعي قائل شد. البته در مقايسه، مطبوعات توانمندي ويژه‌اي نسبت به رسانه‌هاي ديگر دارند و آن دارا بودن فضاي وسيع‌تر وعميق‌تر براي بررسي و تجزيه و تحليل رويدادهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي است. تا بوده درهمه‌ي جهان چنين بوده که روزنامه‌نگاران وظيفه شناس و مسئول براي انجام وظايف خود با صاحبان قدرت رويارويي داشته‌اند؛ اما هميشه روزنامه‌نگاراني بوده‌اند که از اين هم‌آوردي سرافرازانه بيرون آمده‌اند. از اين رو مي‌توانيم باورداشته باشيم که مطبوعات در دنياي امروزاگر «رکن چهارم دموکراسي» هم نباشند، وظيفه‌ي مهمي در حفظ و صيانت از آزادي‌ها و حقوق حقه‌ي مردم در جوامع مختلف برعهده دارند. البته اين نقش را نه تنها مطبوعات، بلکه همه‌ي وسايل ارتباط جمعي مي‌توانند عهده دار شوند.

شرايط روزنامهنگاري در کشورهاي در حال توسعه را چگونه  ارزيابي ميکنيد؟

«کشورهاي درحال توسعه» زماني به کشورهايي نظير کره‌ي جنوبي، برزيل و ايران گفته مي‌شد که در مسير پيشرفت و جداشدن از گروه «جهان سوم» بودند؛ کشورهايي که در مسير صنعتي شدن با الگوي غربي گام برمي‌داشتند. امروزهم کشورهاي جهان را مي‌شود به سه گروه صنعتي، نيمه صنعتي و جهان سومي تقسيم کرد. روزنامه نگاران در کشورهاي پيشرفته‌ي صنعتي البته شرايط آزادتري دارند اما  نه آن‌چنان که هرچه خواستند بگويند و بنويسند. در آن کشورها هم کنترل و سانسور، هرچند پنهان، وجود دارد.

در کشورهاي نيمه صنعتي و درحالِ توسعه اين کنترل بيشتر و آشکارتراست، چرا که قدرت حاکمه در اين کشورها همواره نگران هستند که نکند روزنامه‌نگاران برنامه‌هاي حکومتي را به چالش بکشند. در اين کشورها نه تنها در زمينه‌هاي سياسي و امنيتي، بلکه در امور اجتماعي و فرهنگي نيز محدوديت وجود دارد و روزنامه‌نگاران در بحث و بررسي در اين امور نيز دست به خودسانسوري مي زنند؛ در حالي که بدونِ سخن گفتن از مشکلات و کاستي‌ها، راه حلي براي برطرف کردن کاستي‌ها و حل مشکلات پيدا نمي‌شود.

گذشته ازمحدوديتهايي کهساختارحاکم براي روزنامه نگاران ايجاد ميکند پيشنهاد شما به روزنامهگاران در مواجهه با بحران چيست؟ تلقي عموم سياستگذاران و مديران دولتي اين است که آگاهي در شرايط بحـراني ناامني را افزايش ميدهد نظر شما در اين رابطه چيست؟

در پاسخ به پرسش پيشين عرض کردم که در عبور از بحران‌ها، روزنامه نگاران توانا و کارکشته مي‌توانند نقش اساسي بازي کنند. اين توانايي با مهارت و دانايي آنان در زمينه‌هاي مختلف رابطه‌ي مستقيم دارد. براي همين امروزموضوع «روزنامه‌نگاري تخصصي» اهميت ويژه اي پيدا کرده است. رسانه‌ها مي‌کوشند در شرايط گوناگون اجتماعي و در مواجه با بحران‌ها از توانايي و دانايي روزنامه‌نگاران آموزش ديده و متخصص به نحو احسن بهره ببرند. اين موضوعي است که متاسفانه در کشور ما و در بحث آموزش روزنامه‌نگاري کمتر به آن پرداخته شده است.

آيا ميتوان انعکاس نامناسب بحرانها در رسانههاي رسمي کشورمان را ناشي از آلودگي ايدئولوژيکي آن رسانهها و آماتور بودن فعالان رسانهاي در برخورد با بحران، قلمداد کرد؟

يادآور شدم که «دانايي و توانايي» يعني همين که بکوشيم کار را به جاي روزنامه‌نگاران آماتور، به حرفه‌اي‌ها بسپاريم. حرفه‌اي بودن يعني اينکه علاوه بر دانشِ روزنامه‌نگاري، فعالان رسانه‌اي به موضوع مورد نظر اشراف کامل داشته و بتوانند بي‌طرفانه تمام وجوه و دلايل بحران را براي مردم بازگو کرده وبا ياري کارشناسان راه حل لازم وعلمي ارائه دهند.

درمواقعي نهادهاي دولتي،رسانهها و خبرنگاران را در بروز بحران، مقصر ميدانند، آيا واقعاً چنين است؟ وظيفهي خبرنگار در بروز بحران چيست، آيا بايد کار خود راتعطيل کند يا مطابق ميل مديران و دولتمردان عمل کند، از آنجايي که در کشور ما نوعي سردرگمي در چگونگي پرداختن به بحران وجود دارد، اصل ماجرا گم ميشود و مسائل فرعي و حاشيهاي پيش کشيده ميشود، در چنين شرايطي چه کاري از دست خبرنگار و رسانه ميآيد؟

آنچه روزنامه‌نگاران درشرايط بحراني مي‌توانندو بايد انجام دهند،اين است که بادرايت وآگاهي  دلايل وجود بحران و شيوه‌ي برطرف کردن آن را با مردم در ميان بگذارند.متاسفانه چندي از رسانه‌ها در کشور ما، نه براي مردم، بلکه براي دسته و گروهي که به آن تعلق دارند کار مي‌کنند. اين کارموجب نااميدي اجتماعي مي‌شود، بحران‌ها باقي مي‌مانند و مشکلات مردم حل نمي‌شود. من هرروز تعدادي از روزنامه‌هاي کشور را از طريق اينترنت مي بينم و مطالعه مي‌کنم. متاسفانه بايد بگويم بيشتر اين‌ها را مي‌توان نشريات حزبي تلقي کرد. مردم ايران به نشريات مستقل نيازمند هستند تا بتوانند در شرايط گوناگون اطلاعات و اخباربي‌طرفانه را از آن‌ها دريافت کرده و خود همراه مديران و کارکنان دستگاه‌هاي گوناگون، به کار برطرف سازي بحران‌ها کمک کنند.

جناب دکتر با توجه به انسدادهاي ساختاري آيا امکان تحقق واقعيِ روزنامهنگاري تحقيقي در نظم موجود، وجود دارد؟

روزنامه نگاراني که از جان و دل خود را درخدمت مردم مي‌دانند و مي‌کوشند باري از دوشِ مردم بردارند، نبايد نااميد شوند. نيم قرن پيش که دانشجوي روزنامه‌نگاري بودم، استادمان زنده‌ياد دکتر صدرالدين الهي به ما گوشزد کرد که اين راه سخت است و جايزه و پاداشي هم ندارد؛ اما هميشه مي‌توان روزنه‌اي براي انتشار خبر درست، گزارش‌هاي مستدل و مطالب مفيد به حالِ مردم  پيدا کرد. روزنامه‌نگار درحقيقت يک پژوهشگر است، نه ميرزا بنويس. انديشه‌ي پژوهشگرانه به ما کمک مي‌کند پاک بمانيم، سخت بکوشيم و موانع را براي انجام درستِ کارمان از سر راه برداريم. مگر نه اينکه «حافظ» عزيز مي‌گويد: «دربيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم/سرزنش‌ها گرکند خار مغيلان غم مخور.»

آقاي دکتر بيش از دو قرن پيش ناپلئون بناپارت با آن همه اقتدار سياسي/ نظامياش گفته بود: من از چهار روزنامهاي که با من مخالفند بيشتر ميترسم تا از يک لشکر خونخواري که از هزاران سرباز زبده تشکيل شده باشد. حال سئوال اين است آيا بعد از 190 سال از ظهور مطبوعات در اين سرزمين و نيز تحول جامعه و نهادهاي قدرت، مطبوعات و رسانهها به عنوان کاوشگران آزادي و تابشگران آگاهي به اين درجه از اهميت و اعتبار رسيدهاند؟

مي‌توانم به تجربه بگويم که نقش مطبوعات در تحولات سياسي/اجتماعي ايران کم نبوده است. از جنبش مشروطه ‌خواهي تا جريان ملي شدن نفت، تا پيروزي انقلاب و تا به امروز اين نقش ادامه پيدا کرده است. اما اگر درجه‌ي اعتبار آن‌ها را بخواهم بگويم، متاسفانه چندان چشم‌گير نيست. بيش از همه، ما در ايران از عدم وجود مطبوعات و رسانه‌هاي مستقل با سرمايه‌ي مادي مردمي رنج مي‌بريم. وابستگي‌هاي اقتصادي، اداري و حزبي اجازه نمي‌دهد که روزنامه‌نگاران بتوانند براي حل مشکلات و عبور ازتنگناها راه حل اساسي پيدا کنند.

به فضاي استان هم نظري بيندازيم، آقاي دکتر بيش از 90 سال است در زنجان نشريه منتشر ميشود، ارزيابي شما از کارکرد مطبوعات و رسانهها در اين يک قرن فعاليت نامستمر چيست، آيا کارکرد قابل قبولي داشتهاند يا بود و نبودشان فرق چنداني نداشته است؟

نمي‌توانم بگويم بود و نبودشان فرقي نمي‌کند، حتماً وجودشان مفيدِ فايده بوده اما نه آن‌چنان که بايد باشد.در همين کشوري که من زندگي مي کنم (آلمان) هر شهري که بالاي پنجاه هزار نفر جمعيت دارد، براي خود حداقل يک روزنامه‌ي معتبر حرفه‌اي دارد و باوجود گسترش فضاي مجازي، روزنامه‌ها همچنان خواننده دارند. مردم عادت کرده‌اند مسائل مربوط به جامعه و محيط پيرامون خود را ازطريق مطبوعات محلي و استاني به شکل عميق‌تري پيگيري کنند. نشريات محلي زنجان نيز بايد بکوشند چنين جايگاهي در ميان مردم داشته باشند. البته فراموش نکنيم که روزنامه‌خوان شدن مردم در هر جامعه‌اي با ميزان سواد و مطالعه در آن جامعه رابطه‌ي مستقيم دارد.

بارها دوستان رسانهاي ما درتمناي توجه مسئولان استاني دنبال توصيههايي از جانب استاندار و مقامات مسئول ديگر به مديران کل بودهاند، مثلاً اگر نقدي به فلان دستگاه دولتي شده مديرکل آن لطف کند و جوابيهاي بدهد يا در موارد ديگر مديران خود را وادار به پاسخگويي کنند يا ادارات مختلف شکايات خود را از خبرنگاران پس بگيرند، به نظر ميرسد اين نوع دستکاريها در تنظيمات کارخانهاي رسانهها نه تنها به تقويت آن نميانجامد که خود نشانهي ناکارآمدي جريان رسانهاي است، چون اساساً اين نوع نگاه و توجه تصنعي، حاکي از وضعيت گلخانهاي رسانههاست،زيرا اگر مطبوعات موثر و مقتدر باشند پاسخ خود را از روي استغنا و عزتمندانه ميگيرند و نيازمند عنايت رقتبار مديران و ديگران نميمانند، معلول اين همه عجز و استيصال، چيست؟ آيا اصلاً احساس نيازي به چنين رسانههايي هست يا بايد چارهي ديگري انديشيد و طرح ديگري انداخت؟

شرحي که داديد درست است و مي‌توانم بگويم اين موضوع نه تنها در زنجان بلکه در ديگر نقاط کشور هم ديده مي‌شود. مسئولين حکومتي و دولتي علاقه‌اي به روزنامه نگاران پرسشگر و جستجوگر ندارند. اگر دولتمردي درست کار کرده باشد، نگران اين نيست که کارهايش مورد پرسش ودرخواست قرار بگيرد. اميدوارم دولت دکتر پزشکيان همانگونه که قول داده، دولتي پاسخگو باشد و کساني که در اين دولت از بالا تا پايين وظيفه‌اي برعهده گرفته‌اند، خود را رفيق مطبوعات و موظف به پاسخگويي به مردم بدانند!…   

با سپاس از شما، در پايان اين گفت و گو دوست دارم غزلي را از مجموعه‌ي در دست انتشار «برس به داد من اي عشق…» که بي‌ربط به موضوعِ گفت و گوي ما هم نيست، به خوانندگان گرامي «موج بيداري» و همشهريان و همدياران عزيز تقديم کنم:

گنجايش من ندارد اين تن

من نيستم اين، نه اين منم من

من روحِ بلندِ آسمانم

افتاده زمين، اسيرِ اين تن

من قامت بي قرارِ عشقم

درمانده ميانِ سنگ و آهن

من موجم و در قفس نگنجم

من رودم و درخيالِ رفتن

من بادم و دشت زيرِ پايم

پيچيده به پايِ سرو و سوسن

پيغام رسانِ اهلِ رازم

از دار و درخت و دشت و گلشن

من ابرم و قطره قطره باران

مي بارم و مي چکم به دامن

دو ديده براي گريه دارم

يک سينه سخن براي گفتن

بيچاره دلم اسيرِ من شد

صد بار شکست و کرد شيون

اما چه کنم؟ چه راه جويم؟

بي‌عشق منم سزايِ مردن