جدال معنی با مفهوم
گفتگو با سعید افشار، روزنامهنگار
حسین نجاری
اشاره:دادهپردازی و تبدیل آن به اطلاعات وثیق و تکثیر آن برای تنقیح افکار عمومی وپالایش روانی جامعه درعصر حاضر از اهم اموری است که باید گوهرشناسانه قدر و قیمت آن را شناخت و بیهیچ مکثی به استقبال آن برخاست.
عصر انفجار اطلاعات، انفجار اغتشاشات نیز هست و دادههای جعلی چنان با قدرت مهیبی منفجر میشوند و نیروی مخرب خود را اعمال میکنند که مقابله با آن انـرژی خـارقالعـادهایمیطلبدواینجاست که کاررسانه وروزنامهنگار دشوارتر میشود.
تحقیق و تفحص از زوایای پنهان رویدادها و نیز کاوشهای علمی و اصولی از ژرفساخت وقایع و تحلیل دادهها در دنیای پیچیدهی امروز کار آسانی نیست. مبارزه با پنهانکاری و تقلای دسترسی به تاریکخانههای بیشمار و پرتکرار، روح و منش خبرنگارانه میطلبد و لازمهی آن برخورداری از دانش، مهارت، تجربه، جسارت و جستجوی آگانه است.
به هر صورت عرصهی رسـانه، آدمهای خاص خود را میطلبد، جانهای آزاده وارادههای نستوه که به فضیلت کار روزنامهنگاری واقفاند.از این منظر سراغی از روزنامهنگار کهنهکار شهرمان، گرفتم، هم او که سالهاست بر صحیفههای سیاه ستاره میکارد و با شوق به سپیده سحر میاندیشد.
سعید افشار، این روزنامهنگار و نویسندهی نواندیش، عمری با چراغ گرد شهر گشته و به تحریر و تنویر محیط پرداخته و چشم بر روشناییها دوخته است.
با او قرار گفتگو گذاشتهایم، به منزلاش در خیابان سعدی شمالی میرویم. وارد خانه که میشویم خود را در فضای نمایشگاهی مدرن میبینیم، از در و دیوار خانه هنر میتراود، تابلوهای هنری که کار دسـت خلاق همسـرشان خانم میـنا عربـخانی است با منبتکاری و معرقکاریهای ظریف و زیبا ما را در محاصرهی سحر خود میبرند،از ترکیببندی و صحنهآرایی زیباشناسانهی خانه و آشپـزخانه تا حیاط پشتی که محیط دنـج و زیبایی برای کار فکری و هنری فراهم شده است و بیسبب نیست که افشار این روزها بیشتر اوقات خود را در آن خلوتِ دلخواسته سپری میکند.گفتگوی ما را در ادامه میخوانید:
کار اصلی رسانه و روزنامهنگار چیست؟
درود بر شما و سپاس از اینکه این روزنامهنگار قدیمی را برای مصاحبه انتخـاب کردهاید. امیدوارم گفتگوی خوبی شکل بگیرد که هم موجبات رضایت خاطـر مخاطبـان نشـریهی شما (موج بیداری) را فراهم آورد و هم باعث تصدیع اوقات نشود .
اگر اجازه بدهید پیش از پاسخ به سوال جنابعالی، تعریفی از دو واژهی رسانه و روزنامهنگار داشته باشم، چرا که به خوبی مستحضرید تعاریف متعدد و گاه نامتجانسی از این دو واژه وجود دارد. حقیقت آن است که مفهوم رسانه (Medium) با جملهی تکاندهندهی مارشال مک لوهان تعریفی دیگرگونه یافت :«رسانه، خود پیام است»(The medium is the message)
همانطور که میبینید مک لوهان در این جملهی شگفت انگیز علاوه بر تفکیک پیام و رسانه از یکدیگر، تاکیدی موکد بر اهمیت رسانه نموده است.
این تعریف مک لوهان باعث شد که امروزه درک بهتری از واژهی «رسانه» با توجه به دانش ارتباطات (Communication)
و نیز واژهی «پیام» در ذیل دانش اطلاعات(Information)داشته باشیم. در حقیقت مک لوهان میگوید که هر رسانه ای مفهوم پیام را تغییر میدهد به طور مثال انتشار یک پیام واحد از طریق مدیوم های متفاوت نظیر رادیو، تلویزیون، روزنامه یا به طور کلی رسانههای جمعی( Mass Media) و نیز رسانههای اجتماعی( Social Media) در درک مفهوم و محتوی پیام،تغییر ایجاد میکند.
پس ما با سه آتمسفر درهم تنیده روبرو هستیم: سه آتمسفری که در یک فرآیند گسسته یا پروسس کوانتومی مشتمل بر فرستنده، رسانه و گیرنده، به صورتی مداخلهگرانه و با کنشمندی متقابل دوسویه (Interactive)، تعاملی چند جانبه با یکدیگر دارند و مفاهیم متفاوتی از پیام را انعکاس می دهند همانند تصاویر متفاوت اشیاء در آینههای درهم شکسته. حالا میتوانیم به واژههای روزنامهنگاری (journalism)و روزنامهنگار (journalist) نیز بپردازیم در اینجا هم ناچار از تدقیق و تحدید واژهها هستیم تا آنها را در چهارچوب مورد بحث تعریف کنیم.
به خوبی آگاه هستید که امروزه مفهوم روزنامهنگاری فقط محدود به رسانههای نوشتاری و چاپی نیست بلکه کلیهی فرآیندهایی که منجر به جمع آوری، پردازش و انتشار اطلاعات مربوط به «رویدادهای واقعیت محور» در مدیومهای مختلف اعم از دیداری، شنیداری و گفتاری میشود در ذیل واژهی «روزنامه نگاری» قرار میگیرد و همین امر در مورد «روزنامه نگار» نیز صادق است. همینطور ناگزیر هستیم بین دو واژهی روزنامه نگار و خبرنگار نیز خط فاصله ای بگذاریم یعنی بین روزنامهنگار( journalist) و خبرنگار ( Reporter)، در حقیقت هر خبرنگاری؛ روزنامهنگار است ولی عکس آن صادق نیست یعنی هر روزنامه نگاری لزوما خبرنگار نیست.
با پوزش از این مقدمهی اندکی طولانی و توضیح واضحات، حالا میتوانیم به سوال شما برگردیم.
کار اصلی هر رسانهای بستگی به چهارچوب و کاربردی دارد که برای آن رسانه تعریف شده است و کار اصلی روزنامهنگار نیز وابسته به حوزه ای است که در آن زمینه به فعالیت مشغول است.
مایل هستم مثال ملموسی از تکثر معنایی در رسانههای گوناگون برای مخاطبان بیان کنید.
بله حتماً با کمال میل، میدانید که در بحث تنظیم خبر، آیتمهایی داریم به نام عناصر خبری و نیز ارزشهای خبری، من در مورد رسانهها هم قائل به وجود این آیتم ها هستم. اینکه رسانه تاکید بیشتری بر کدام عنصر خبری یا ارزش خبری دارد، رویکرد و کاراکتر آن رسانه را مشخص میکند. به طور مثال تصویر یک کودک نحیف و دچار سوءتغذیهی آفریقایی را در نظر بگیرید حال این تصویر بدون هیچ زیرنویسی بر روی جلد نشریههای مختلف نظیر تایمز، لوموند، فیگارو، اومانیته، اشترن، وال استریت ژورنال، واشنگتن پست، دیلی تلگراف و… به چاپ برسد چه اتفاقی میافتد؟
آیا مخاطبین این نشریهها درک و برداشت واحدی از این تصویر خواهند داشت اگر نشریهای مربوط به تغذیه یا بهداشت یا پزشکی باشد چطور؟ اگر دست راستی یا دست چپی باشد از چه زاویه ای به موضوع نگاه میکند؟ یک نشریهی پاپیولار، علمی یا زرد با چه رویکردی به موضوع میپردازد؟ از منظر محیط زیست، حقوق کودکان، حقوق بشر،… در حقیقت بازتاب یک تصویر در رسانه های مختلف مفاهیم متفاوتی را با خود به همراه دارد پیش از آنکه چیزی در مورد آن بنویسد. پیام در خلاء منتشر نمیشود هر« text» در داخل «context» خود دارای مفهوم میگردد.
در اینصورت تکلیف حقیقت چه میشود، کدام رویکرد را میتوان دارای بیشترین درجه از اعتبار و التزام به حقیقت دانست؟
میتوان به نظرگاههای متفاوتی اشاره نمود که امروزه به دلیل وجود رسانههای مولتی مدیا و بسط معنای ژورنالیسم مطرح میشوند شاید بتوان سر منشاء بخشی از این نظریه ها را با یک نقاشی معروف از رنه مگریت مرتبط دانست که میشل فوکو آن را دستمایهی کتاب بحث برانگیز خود به نام « این یک چپق نیست» قرار داد یا گفتارهای ژیل دلوز که با دوباره خوانی مثل افلاطونی و بحث «وانموده ها»، اعتبار حقیقت بازنمایی شده را به چالشی نفسگیر تبدیل کرد یا ژاک دریدا که با نظریهی «بازی حضور و غیاب»، واقعیت پدیدار شده را به مثابهی غیبت جنبههای دیگر امر حقیقی، عنوان کرد. در همهی این تاملات آنچه برجسته میشود واقعیت متکثر و حقیقت پنهان است. میتوان اینگونه هم برداشت کرد که حقیقتی وجود ندارد یا حقیقت همین است که دیده میشود و بدین ترتیب اعتبار دوگانهی «حقیقت – واقعیت» را به زیر سوال برد.
با کنار گذاشتـن دوگانـهی«حقیـقت و واقعیـت»، رسانهها چه تصـویری از جـهان را بازتـاب میدهند؟چه نقشی در فرآیـند تطورات تاریخی ایفا میکنند؟ چه سمت و سویی به رویدادهای جاری میدهند؟ یا در کلیترین حالت، چه میکنند و چکاره هستند و ضرورت وجودی آنها چیست؟
چیزی که میتوانم بگویم کارکرد و رویکرد «معنا بخشی» به زندگی انسانی از طریق تفسیر رویدادها برای فهم موقعیت «تهی وارگی» است. آنچه که به عنوان رسانههای اجتماعی شکل گرفته و رسانههای جمعی را هر روز بیشتر از روز قبل به حاشیه میراند تحت تعریف آشنا و کلاسیک رسانه قرار نمیگیرد. در حقیقت دیگر رسانهای وجود ندارد بلکه ایستگاههای رلهی مخابراتی است که کار اصلی آنها ایجاد پارازیت، نویز، رتوش، افکت، رنگآمیزی، آرایش، پیرایش، مشاطهگری، قلب و تحریف خبر است که با نام تفسیر و تحلیل از ایستگاهی به ایستگاه دیگر مخابره میشود تا در ازدحام واگویهها، آن خبر اصلی ناشنیده باقی بماند. همان نوشتهی بسیار قابل تامل الوین تافلر در مقالهی معروف «ماساژ پیام» است که دستورالعمل سانسور و جنگ روانی و مهندسی افکار امپراطوری دروغ روبرت مرداک است. آنچه این رسانهها بازتاب میدهند کولاژ ابتر و دم بریده و تقطیع شده ای از واقعیتها و نه حقیقتها است (البته اگر حقیقتی وجود داشته باشد). انگار تابلوی کوبیستی « گرونیکا» اثر پابلو پیکاسو است و نتیجهای که میتوانید از این بازتاب بگیرید همان است که پیشتر بیان کردم یا حقیقتی در کار نیست و یا حقیقت همین واقعیت دهشتناک است. انگار که «کمدی الهی» دانته با «تراژدی انسانی» ایمره ماداچ درهم آمیخته باشد.
نمیدانم تا چه حد میتوانم با شما موافق باشم این تصویر تیره و تاری از دنیای رسانهای و موقعیت انسانی است من فکر میکنم نمیتوان نقش آگاهی و ارادهی انسانی را نادیده گرفت.
حق با شما است پذیرش اینچنین دیدگاهی دشوار است. آگاهی ما در مورد وضعیتی که در آن قرار داریم و آنچه که دارد اتفاق میافتد شبیه حالتی است که آرتور کستلر در کتاب «خوابگردها» توصیف می کند؛ نیمه آگاه و نیمه هشیار و نابینایی ما در مورد رویدادهایی که میبینیم همانند وضعیتی است که در رمان «کوری» روژه ساراماگو با آن روبرو هستیم.
سوالی که پیش میآید این است که چنین وضعیتی برساختهی رسانهها است یا بازتاب رویدادهایی است که از طریق رسانهها به نمایش گذاشته میشود؟
باید بگویم هر دو؛ اینجا یک رابطهی دیالکتیکی شکل میگیرد ما همزمان میدانیم و نمیدانیم. این وضعیتی پارادوکسیکال است، دانایی در عین نادانی و نادانی در عین دانایی که بازتاب دهندهی جدال همیشگی بین معنی«meaning» با مفهوم «concept» است. امری که از منظر زبانشناسی و معرفتشناسی ترجمهی دقیق را ناممکن میسازد، ترجمهی «واژه به واژه» متن را از مفهوم دور کرده و ترجمهی «پاراگراف به پاراگراف» معنا را به دور می افکند، تنها در ترجمهی «جمله به جمله» است که تعادلی نسبی مابین معنی و مفهوم برقرار میشود.
با این اوصاف رسانهها تا چه میزان در پالایش روح جمعی و تصحیح ارتباطات اجتماعی و ساختارهای قدرت میتوانند نقش ایفا کنند؟
حتماً با « Game theory» یا همان تئوری بازیها آشنا هستید نظریهای که با کارهای «جان فون نویمان» و «جان فوربز نَش» شناخته میشود و یکی از کاربردی ترین نظریههای ریاضی در اقتصاد و سیاست و دیگر زمینههای علمی است در هر جایی که رقابت و سود و زیان و برد و باخت مطرح باشد پای این نظریه هم به میان کشیده می شود حال اگر بخواهیم نقش رسانهها را بر اساس این نظریه ارزیابی کنیم رسانهها درست در وسط میدان هستند کار آنها تنها مشاهدهگری صرف نیست بلکه نقش داور را هم ایفا میکنند و این درست مرکز ثقل و گرانیگاه اصلی کارکرد رسانه است حال اگر معاملات و معادلات پشت پرده با تطمیع یا تهدید داور همراه شود نتیجهی بازی و برد و باخت آن نه تنها شرافتمندانه و منطقی و عادلانه و منصفانه نخواهد بود بلکه حکایت از حضور گروههای مافیایی و دستهای آلودهای خواهد داشت که بر ارکان جامعه مستولی شده و امنیت و زیست شهروندان را به مخاطره افکنده و حقوق شهروندی آنان را از بین برده و بحران و نا امنی را بر جامعه مستولی ساختهاند از این منظر بدیهی است که نقش رسانهها را به عنوان حافظان نظم و امنیت شهروندان و جلوگیری از تعدی حاکمان، بسیار ویژه و یگانه و ممتاز بدانیم رسانه ها میتوانند و باید که صدای شهروندانی باشند که فریادشان در میان هیاهوی غوغاسالاران و زراندوزان و غارتگران و جباران و زورگویان و جنگ افروزان شنیده نمی شود.
آیا رسانه در روانسازی دموکراسی نقش دارد؟
بیهیچ تردیدی بله!در عین حال میخواهم به تفاوت دموکراسی با آزادی نیز اشاره کنم. تعریف من از دموکراسی یک شیوهی حکومتی است که میتواند متضمن آزادی باشد یا نباشد.
رسانهها برای ایفای نقش و کارکرد واقعی خود نیازمند آزادی هستند. بدون وجود آزادی بدیهی است که رسانهها همانند دیگر زمینههای اجتماعی، در این حوزه نیز کاری از پیش نخواهند برد و به تریبون قدرتمندان فاسد تبدیل خواهند شد.
اشارهای داشته باشم به این جملهی تکراری که مطبوعات رکن چهارم دموکراسیاند آیا واقعاً رسانهها از چنین جایگاه مستحکمی برخوردارند،در شرایطی که ارکان دیگر آن از صدمات متصرفان مصون نمانده آیا این تلقی جنبهی تزیینی و تبلیغی ندارد؟
میدانید که در تعریف دموکراسی اختلاف نظرهایی وجود دارد که از زمان یونان باستان تاکنون ادامه یافته است. اگر بر مبنای تعریف حداقلی بخواهیم ارکان دموکراسی را مشخص کنیم تفکیک قوا، نظام پارلمانی و حکومت قانونی، امهات آن را تشکیل میدهند اما بدون وجود آزادی این ارکان سه گانه نمیتوانند منظور و مقصود دموکراسی یعنی حکومت مردم را برآورده کنند. از طرف دیگر بدون وجود ارکان سه گانه نیز امکان تامین آزادی بیان و به تبع آن وجود رسانههای آزاد ممکن نیست اینها لازم و ملزوم یکدیگرند بدیهی است هرگاه یکی از این ارکان قادر به ایفای نقش اصلی خود نباشد کارکرد بقیه ارکان نیز مختل خواهد شد.
شرایط روزنامهنگاری در کشورهای در حال توسعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
رابطهی بین آزادی و توسعه چندان مشخص نیست به چند دلیل! اول اینکه آزادی مفهومی کلی و انتزاعی است که باید در مصادیقی انضمامی و در سطوح سهگانه مورد ارزیابی قرار گیرد، سطح شخصی (فردی)، خصوصی (خانواده) و عمومی (اجتماعی)، علاوه بر آن با انضمام آزادی به مباحث اقتصادی، سیاسی، فرهنگی میتوان آن را به کمیتی قابل اندازهگیری و آماری تبدیل کرد. امروزه میتوان اینچنین رویکرد هایی را در اینفوگرافی های متعدد و نتایج موسسات آمارگیری و نظرسنجی مشاهده نمود.
از طرف دیگر توسعه نیز دارای خصلتی آماری است مقایسه این دو آمار نتایج یکدست و معناداری را نشان نمیدهند به طور مثال با بررسی توسعه در کشورهایی همانند چین و کره شمالی یا کشورهای خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا یا کشورهای آفریقایی و مدیترانه ای ما شاهد طیف وسیعی از راهبردها در کنار ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مختلف هستیم به نظر میرسد علاوه بر ساختار دمکراتیک نقش عوامل دیگر هم باید به درستی تبیین شود با آنکه حیات و ممات روزنامهنگاری با دموکراسی و آزادی رابطهی تنگاتنگی دارد اما نقش و جایگاه آن در فرآیند توسعه میتواند متفاوت باشد از همین رو روزنامهنگاری توسعه محور از جمله مباحث نسبتاً جدیدی است که در آن سیاستگذاری رسانه ای و دروازهبانی خبری اقتضائات خاص خود را دارد.
گذشته ازمحدودیتهایی که ساختار حاکم برای روزنامهنگاران ایجاد میکند پیشنهاد شما به روزنامهگاران در مواجهه با بحران چیست؟
همانند روزنامهنگاری توسعه در این خصوص نیز ترم ویژهی روزنامهنگاری بحران وجود دارد که گذراندن آن برای همه روزنامهنگاران ضروری است و از نظر من یکی از سختترین ترمهای روزنامهنگاری است. بحران نیز مصادیق انضمامی بسیاری دارد از بحران اقتصادی و سیاسی گرفته تا بحرانهای زیست محیطی و اجتماعی، ایستادن در جای درست در شرایط بحرانی و در نظر گرفتن مقتضیات گوناگون تصمیمگیری را بسیار دشوار میکند. داشتن احساس مسئولیت، پرهیز از اشتباهات و شتابزدگی، نگاه درست و علمی و تحلیلی، مرجح دانستن عقلانیت بر احساسات و اولویت منافع عمومی بر منافع گروهی در کنار جرات و شهامت و ریسک پذیری از بدیهیات امر میباشد. باید تاکید کنم که فرار گرفتن در شرایط انتخاب بین بد و بدتر یکی از بدترین موقعیتهایی است که یک روزنامهنگار میتواند در آن قرار بگیرد.
تلقی برخی سیاستگذاران و فعالان رسانهای این است که آگاهی در شـرایط بحـرانی ناامنی را افزایش میدهد نظـر شما در این رابطه چیست؟
مرا یاد نمایشنامهی شکسپیر و جملهی معزوف هملت انداختید با تغییری میتوان آن را وصف الحال این سوال نمود:گفتن یا نگفتن،مسئله این است. ترجیح می دهم در این زمینه به جای واژهی آگاهی از اطلاع رسانی استفاده کنم. همهی بحرانها مثل هم نیستند بلایای طبیعی نظیر زمین لرزه، طوفان، سیل و خشکسالی نوعی از بحرانها را شکل میدهند، جنگ و شورش های اجتماعی و اعتراضهای سیاسی هم بحرانهایی از نوع دیگر را، ابتدا باید منشا بحران را شناسایی کرد و به سوال “چرا؟” پاسخ داد چه عواملی باعث ایجاد بحران شده است؟ منشاء این بحران چیست؟ ریشهی داخلی دارد یا خارجی؟ زمینه های ایجاد بحران چگونه فراهم شده است؟ بحران در چه بستری رشد کرده است؟ ساختگی است یا واقعی؟ ضررها و منافع آن متوجه چه جریانهایی میشود؟ چه کسانی منتفع و چه کسانی متضرر میشوند؟ عوامل و عناصر درگیر با بحران چه چیزهایی یا چه کسانی هستند؟ دامنه و عمق بحران در چه حدی است؟ و بسیاری سوالات دیگر، در مرحلهی بعد و پس از شناسایی عوامل و عناصر بحران باید دید چه مکانیزمها و راهکارهایی برای مهار بحران وجود دارد و در اختیار چه کسانی یا چه سازمانهایی است؟ همواره ستادهایی برای مقابله با بحرانها تشکیل میشود در کنار این ستادها پایگاه های خبری هم با پروتکلهای مشخص برای هدایت افکار عمومی برای خروج از بحران وجود دارند. این صورت کلی مسئله است اما مشکل از آنجا شروع میشود که منشا بحران، خود متولی رفع بحران باشد این دیگر مقابله با بحران نیست این سرکوب بحران است. اگر بحران بنا به دلایلی که از اقدامات نامشروع، غیر موجه، برخاسته از بیخردی، بیکفایتی، بیعرضگی، زورگویی، غارتگری، تجاوز به حقوق عامه، بیقانونی و هزاران مثل اینها ناشی شده و شکل گرفته باشد و متولی رفع بحران خود مصدر و مرجع همه این مصیبت ها باشد .اساساً مسئله از بیخ و بن با مفاهیم شناخته شدهی مقابله با بحران تفاوت و تعارض پیدا میکند، در این حالت ما با گروه های آنتاگونیست اجتماعی روبرو هستیم که در مقابل هم صفآرایی کردهاند و این چندان تفاوتی با جنگ داخلی ندارد و در این شرایط اساساً اینکه چه چیزی گفته شود یا نه موضوعیت خود را از دست میدهد چرا که همگان همه چیز را میدانند و تکلیف قضیه مشخص است. تنها میماند اینکه رسانه در کدام سمت این جبهه ایستاده است چون که در چنین شرایطی بیطرفی امکان ندارد.
آیا میتوان انعکاس نامناسب بحرانها در رسانههای رسمی کشورمان را ناشی از آلودگی ایدئولوژیکی آن رسانهها و آماتور بودن فعالان رسانهای در برخورد با بحران، قلمداد کرد؟
بگذارید به یک مشکل ریشهای تر و عمیق تر اشاره کنم، ساختار اقتصادی کشور یک اقتصاد منوپول و انحصاری است و همه ارکان اقتصادی در دست حاکمیت و وابستگان به حکومت و مبتنی بر رانت قرار دارد، این ساختار اجازهی شکلگیری اقتصادهای مستقل و رقابتی و بخش خصوصی خارج از دایرهی خودی را نمی دهد لذا تمام صنوف و بنگاهها و شرکتهای خاص و عام بلااستثناء جیرهخوار دولت، حکومت و حاکمیت هستند، در چنین اقتصادی امکان انتشار رسانه های مستقل وجود ندارد زیرا که مهار کلیهی سازمانهاازنظر اقتصادی وابسته به قدرت مستقر بوده که تعیین کنندهی محدوده و خطوط قرمز درهمهی زمینهها است در نتیجه امکان شکلگیری رسانههای حرفهای کهبرپایهی استقلال اقتصادیورقابتحرفهای شکل میگیرندوجود ندارد درعین حال باید توجه داشت که رسانههای دیجیتال در بستر اینترنت، شبکههای مجازی، روزنامهنگاری آنلاین و شکلگیری شهروند خبرنگار،سویهی دیگری از رسانهها را وارد کارزار کرده که درجوامع بحرانزا و حاکمیتهای بحران ساز به عنوان آلترناتیو رسانههای رسمی نقش ویژهی خود را ایفا میکنند. رشد بسیار سریع این جریانهای رسانهای در سرتاسر جهان هر روز شتاب بیشتری گرفته و کنترل آن عملا از دست حاکمیتها خارج شده است..
اشکال کار در حال حاضر عدم رعایت استانداردها و پروتکلهای حرفهای و فیک بودن درصد قابل توجهی از تولید محتوی در این شبکههای ارتباطی است که با توجه به آزمون و خطای کاربران و ارتقای سواد رسانهای میتوان به آینده آن امیدوار بود.
در مواقعی نهادهای دولتی، رسانهها و خبرنگاران رادر بروز بحران، مقصر میدانند، آیا واقعاً چنین است؟ وظیفهی خبرنگار در بروز بحران چیست، آیا باید کار خود راتعطیل کند یا مطابق میل مدیران و دولتمردان عمل کند، از آنجایی که در کشور ما نوعی سردرگمی در چگونگی پرداختن به بحران وجود دارد، اصل ماجرا گم میشود و مسائل فرعی و حاشیهای پیش کشیده میشود، در چنین شرایطی چه کاری از دست خبرنگار و رسانه میآید؟
حاکمیت تعریف خود را از رسانه دارد.در این تعریف جریان اطلاعات از بالا به پایین بوده و رسانهها تحریر کنندهی تقریرات میباشند، این همان نقش کاتب درباری و میرزای حجرههای قدیمی است که پوست انداخته و متحول شده و به جای نشستن بر روی تشکچه و استفاده از قلم و دوات با کامپیوتر و پرینتر کار میکند اما شرح وظایف و اختیارات او همان است که بود. ابزار عوض شده، موقعیت تغییر یافته اما همچنان مسلوبالاختیار باقی مانده است، بدیهی است که در این چهارچوب کاری بیشتر از این نمیتوان انجام داد اگر خبرنگاران خواستار اختیارات و فضای تنفسی بیشتری هستند تنها چارهی کار انجام روزنامهنگاری حرفهای در فضای مجازی است در حال حاضر گزینهی دیگری وجود ندارد.
با توجه به انسدادهای ساختاری آیا امکان تحقق واقعیِ روزنامهنگاری تحقیقی در نظم موجود، وجود دارد؟
روزنامهنگاری تحقیقی(Investigative Journalism) با ماجرای واترگیت بر سر زبانها افتاد. دقت کنید که واترگیت و شنود در مبارزهی انتـخاباتی جریانی کاملا« Top secret» بود و روزنامـهی واشینگتن پست به سردبیری بنجامین سی بردلی و دو روزنامهنگار این روزنامه باب وودوارد و کارل برنستـین آن را افشـا نمودند و موجب کنارهگیری ریچـارد نیکـسون در سال 1974 از ریاست جمهوری شدند. دقت کنید که این ماجرا 50 سال پیش در آمریکا اتفاق افتاد و ما در حال حاضر شاهد برخورد با کسانی هستیم که نهایت کار آنها افشای اختلاسهای مالی یا تخلفات زیست محیطی و مسائلی از این دسـت می باشد با این حسـاب جایی برای پلیس سـوت زن در فضـای رسـانهای ما وجـود ندارد و حسـاب سـوت زن با کرام الکاتبین است البته این مسئله در همه جای دنیا با شدت و ضعف در مورد مسائل گوناگون وجود دارد اما نکتهی مهم همان بحث روزنامهنگاری تحقیقی است که منتظر صدور مجوز برای دسترسی به اسناد نمیماند چرا که در این موارد اسناد طبقه بندی شده و با مهر محرمانه خارج از دسترس افراد عادی هستند در اینجا است که پای تحقیق روشمند و استفاده از اطلاعات جانبی برای کشف ماجرا پیش میآید در حقیقت همواره راهی به پشت پرده هست و ماه برای همیشه پشت ابر باقی نمیماند.
در بیش از دو قرن پیش ناپلئون بناپارت با آن همه اقتدار سیاسی، نظامیاش گفته بود: من از چهار روزنامهای که با من مخالفند بیشتر میترسم تا از یک لشکر خونخواری که از هزاران سرباز زبده تشکیل شده باشد. حال بعد از ۱۹۰ سال از ظهور مطبوعات در این سرزمین و نیز تحول جوامع و نهادهای قدرت، مطبوعات و رسانهها به عنوان کاوشگران آزادی و تابشگران آگاهی به این درجه از اهمیت و اعتبار رسیدهاند؟
گمان نمیکنم نیازی به پاسخ من باشد شما خود به عنوان یک روزنامهنگار به خوبی در جریان امر هستید. دلایل آن هم در خلال این گفتگو کمابیش بیان گردید چیزی که می توانم اضافه کنم فقدان بورژوازی ملی و هژمونی آن درتحولات دوسدهی اخیر است در زمان قاجار ساختار اقتصادی بر پایهی تیول داری و فئودالیسم قرار داشت. در دههی ۴۰ فضایی برای رشد اقتصاد ملی و شکلگیری بورژوازی مستقل فراهم شد که باافزایش قیمت نفت رشد آن متوقف
و به بورژوازی کمپرادور تغییر ماهیت داد، پس از ۵۷ نیز اقتصاد رانتیر جایی برای بورژوازی ملی باقی نگذاشت ومادامی که شاهد شکلگیری آن نباشیم دموکراسی نیزمحقق نخواهدشددلیل شکست همه جنبشهای ترقی خواهانه و آزادی خواهانه از مشروطیت تا کنون نیز همین زیر ساخت اقتصادی است، زمانی که فونداسیون دموکراسی وجود نداشته باشد ساختمانی هم در کار نخواهد بود.
برگردیم به فضای استان و نظری هم به آن بیندازیم، آقای افشار بیش از ۹۰ سال است در زنجان نشریه منتشر میشود، ارزیابی شما از کارکرد مطبوعات و رسانهها در این یک قرن فعالیت نامستمر چیست، آیا کارکرد قابل قبولی داشتهاند یا بود و نبودشان فرق چندانی نداشته است؟
نمیخواهم به صورت سیاه و سفید به مسئله نگاه کنم باید شرایط محیطی و تاریخی را در ارزیابی خود لحاظ کنیم، شما از شهری صحبت میکنید با مناسبات و فرهنگ ماقبل سرمایه داری که آرام آرام از خواب قرون وسطایی بیدار میشود و شاهد تحولات اجتماعی و فراز و نشیب های بسیاری است، از جنبش بابیه و فرقه دموکرات و نوسازی دورهی پهلوی و مهاجرت وسیع روستایی و تشکیل حاشیه نشینی و تضاد روستایی- شهری و مشکلات مرکز و پیرامون و فرهنگ بسته و … حال در این شرایط متغیر و سرشار از تنشها و تناقضها مواجه هستید با انتشار نشریاتی که نیاز اصلی اکثریت اهالی شهر هم نیست و مخاطب اندکی دارد و بیشتر به درد محافل خاصی میخورد آنهم در فضایی که هنوز در سیطرهی فرهنگ ارباب رعیتی نفس میکشد با توجه به این فاکتورها بهشخصه برای همهی آنانی که رنج و مرارت انتشار جریده را در آن روزها برخود هموار کردهاند احترامی بسزا قائل هستم و نامشان را پاس میدارم حال در هر مرام و مسلکی که بوده باشند در عین حال حضور این نشریات را نه تنها بیاثر نمیدانم بلکه آن را بسیار هم پر اهمیت و تاثیرگذار میدانم، حکایت زنجان جدای از حکایت کل کشور نیست ما در دو سدهی گذشته به تناوب دچار گسلها و عقبگردهای متعدد بوده ایم که شرح آن مجال دیگری میخواهد.
بارها دوستان رسانهای ما درتمنای توجه مسئولان استانی دنبال توصیههایی از جانب استاندار به مدیران کل بودهاند، مثلاً اگر نقدی به فلان دستگاه دولتی شده مدیرکل آن لطف کند و جوابیهای بدهد یا در موارد دیگر مدیران خود را وادار به پاسخگویی کنند یا ادارات مختلف شکایات خود را از خبرنگاران پس بگیرند، به نظر میرسد این نوع دستکاریها درتنظیمات کارخانهای رسانههانه تنها به تقویت آن نمیانجامد که خود نشانهی ناکارآمدی جریان رسانهای است، چون اساساً این نوع نگاه و توجه تصنعی، حاکی از وضعیت گلخانهای رسانههاست،زیرا اگر مطبوعات موثر و مقتدر باشند پاسخ خود را آگاهانه و عزتمندانه میگیرند و نیازمند عنایت رقتبار مدیران و دیگران نمیمانند، معلول این همه عجز و استیصال، چیست؟ آیا اصلاً احساس نیازی به چنین رسانههایی هست یا باید چارهی دیگری اندیشید و طرح دیگری انداخت؟
سرمایهی رسانه، «اطلاعات» است. پردازش اطلاعات منجر به تولید «خبر» میشود. خبر کالای قابل عرضه و فروش رسانه است. در جهان امروز چیزی با ارزشتر از اطلاعات وجود ندارد اما رسانه ها این سرمایه را چگونه پردازش کرده و تبدیل به کالا و ثروت میکنند این کالا را در کدام بازار در اختیار مصرف کنندگان قرار میدهند؟ به عبارت دیگر خرید و فروش خبر در این بازار چگونه است، مشتریان آن چه کسانی هستند، شبکهی توزیع دست چه کسانی است، انحصارها کجا قرار دارند، نرخها چگونه تعیین می شوند، مراکز مبادلهی خبر و بازار بورس آن کجاست، خبر به چه کسانی و چگونه فروخته میشود، مافیای این بازار چگونه عمل میکند، پولشوییهای این بازار در کجا و با چه روشهایی انجام میگیرد؟ بگذارید برای روشن شدن موضوع مثالی بزنم در حال حاضر چند روز بیشتر به زمان عرضهی محصول جدید سامسونگ در بازار موبایل باقی نمانده است، اگر اخبار مربوط به این محصول جدید را از چند ماه قبل در رسانههای سراسر جهان و از جمله در ایران دنبال کنید متوجه می شوید چگونه یک جریان رسانهای مرحله به مرحله بازار را برای ورود این محصول و ترغیب مشتریان برای خرید این کالا آماده میکند و بخش مارکتینگ این کمپانی با استفاده از ابزارهای رسانهای ارزش سهام آن را در بازار بورس بالا میبرد این درهم تنیدگی رسانه و مارکت تصویری کاملاً متفاوت از آنچه که در فاهمه محدود روزنامه نگاری جهان سوم از رسانه و خبروجود دارد به نمایش میگذارد و آن را به چالش می کشد با استفاده از روش مدلسازی اقتصادی در حوزهی رسانه و خبر، تصویر عینیتری از مسائل پشت پرده رسانهها آشکار میشود، حال از این منظر میتوانیم به مناسبات حقیرانه و عقب ماندهی رسانه ای جهان سومی در کشور بپردازیم و آن را ارزیابی کنیم، در این حالت مدیرنامه یا روابط عمومینامه یا هر چه از این دست که بنامیم بیشک روزنامه نیست و ربطی هم به روزنامه نگاری ندارد بیشتر «روزی نامه» است و مجیز گویی قدرت. آنسوی بام هم روزنامه نگاری نیست. فحشنامه، نقنامه، من نامه، اینها هم «باج نامه» است. پس لازم است که حساب روزی نامهها و باجنامهها را از روزنامهها جدا کنیم. روزنامهنگاری تعریف خود را دارد، اخلاق حرفهای خود را دارد، سوگند نامهی خود را دارد و بالاتر از همه شخصیت و پرنسیپ خود را. روزنامه، رو بازی میکند نیازی به پنهان کاری ندارد، روزنامهنگاری عرصهی شفافیت است، کدری را بر نمیتابد، کار روزنامه شفافسازی است، با لابیگری و بند و بست کاری ندارد یک روزنامهنگار حرفه ای میداند چگونه حرف خود را در چهار چوب قانون، مستند و مستدل بزند تا موجب دردسر برای خود، همکاران و نشریهای که در آن کار میکند نشود. در آن صورت چه نیازی به عجز و لابه و آویختن به درگاه این و آن! البته مخاطبان اصلی چنان نشریاتی همان ممدوحان هستند وگرنه مخاطب عام کاری به این حرفها ندارد آنهم در زمانه ای که ماهواره و اینترنت مجالی برای اینگونه بازیها باقی نگذاشته است. واقعاً جای تاسف دارد در دورانی که هر روز تکنیکها و نظریهها و متدهای جدیدی چون روزنامهنگاری غوطه وری ( immersive journalism) ، دیتا ژورنالیسم (Data journalism) امکانات و افقهای جدیدی را برای مهار قدرت، احقاق حق و گسترش حقوق شهروندی در اختیار روزنامهنگاران قرار میدهند راه را از چاه باز نشناخت.
منبع: موج بیداری/ شماره ۴۱۳/ ۲۳ دی ۴۰۳
More Stories
کشف،گریختن از تاریکی است
آینده ازآنِ ژنتیک است
جان انسان به جهاني ميارزد