آئین رونمایی «رمان بشکوچ» برگزارشد

آئین رونمایی و جشن امضاء رمان بشکوچ نوشته سلمان کریمی داستان نویس زنجانی با استقبال کمنظیر

اهالی فرهنگ و هنر روز سه شنبه 10 بهمن ماه در بنای تاریخی و فرهنگی کارخانه کبریت زنجان

برگزارشد.

بشکوچ که به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده شرح وقایع مقاومت 34 روزه، از زمان

شروع جنگ در 31 شهریور 1359 تا اشغال خرمشهر در 4 آبان همانسال می باشد.

این رمان روایت 34 روز از زندگی یکی از تکاوران تنها گردان تکاوران دریایی وقت ایران است که

از پایگاه دوم دریایی بوشهر برای دفاع از خرمشهر اعزام می شود.

کیارش پوراحمد جوانی زنجانی است که از کودکی به ورزش و نظامیگری علاقه مند است و از کودکی

آرزویش رسیدن به مراتب بالای نظامی است. او شخصیتی قرص و محکم دارد و هرچیزی که بین او و

هدفش باشد را به هرطریق از میان برمی دارد و بر همین اساس ازدواج و تشکیل زندگی مشترک را

مانعی بر سر اهدافش می بیند و علی رغم اصرارهای خانواده تن به ازدواج نمی دهد. او در مقابل

اصرار مادرش برای خواستگاری از دختردایی اش، اعزام به خرمشهر را راه نجاتی از این گرفتاری

می بیند اما درست در لحظهی ورود به خرمشهر عاشق میشود و از همان لحظه، روایت عشق و جنگ

در هم تنیده میشودو تا آخر رمان باهم پیش میرود.

گرچه موضوع رمان جنگ است و فصلی از رمان نیست که خالی از صحنه های درگیری باشد اما

محور اصلی داستان عشق است و افت وخیزهای جنگ و نوسانات روابط عاشقانه در هم تنیده است و

حس ترحم، دلسوزی،تنفر، شگفتی و آشفتگی که همزمان با جنگ و عشق مرتبط است خواننده را درگیر

و تهییج میکند.

نویسنده ایده اولیه رمان را برگرفته از وقایع و رخدادهای روزهای آغازین جنگ خواند و گفت: ایده این

رمان پس از شنیدن خاطرات ناخدا صمدی فرمانده گردان تکاوران دریایی بوشهر شکل گرفت و با

مطالعه روزشمار و تاریخ جنگ و خاطرات چندنفر از این تکاوران رمان شخصیتها و رخدادهای اصلی

خود را شناخت. قهرمان این داستان سعی دارد با تکیه بر توانایی های خود و گروه همراهش از مرزهای

میهن پاسداری کند.

بشکوچ یا شیردال موجودی افسانه ای است که در فرهنگهای مختلف نماد قدرت و حفاظت از مرزهای

یک کشور است. این موجود در ایران باستان با تن شیر، سرِ هما و گوش اسب است که نماد پاسداری از

ایران است و استفاده آن در معماری خصوصا در بناهای باستان چون سرستونهای تخت جمشید کاربرد

داشته است.

رمان بشکوچ در 274 صفحه و به تیراژ 500 جلد در پاییز 1402 توسط سوره مهر منتشر شده است.

نویسنده پیش از این رمان «رویاهای رنگی یک کورمادرزاد» را در سال 1400 با نشر صاد منتشر

کرده بود. از دیگر آثار کریمی می توان به «چگونه داستان کوتاه بنویسیم»، «ترانههای فیمی» در 3

جلد و مجموع داستان گروهی «بوی باروت سوخته» اشاره کرد.

در قسمتی از این رمان میخوانیم: «علی پا گذاشت روی پدال گاز. نرسیده به تقاطع، دختری اسلحه به

دست از خانهای نیمهمخروبه پرید جلوی ماشین.

– وایستا!

اگر مهارت علی نبود، دخترک حتما مرده بود.

– کجا؟!

چهارشانه و قد بلند بود با صورتی کشیده که در قاب روسری لجنی رنگ به سبزه میزد. چشمهای درشت

سیاهش زیر ابروهای پرپشت و کشیده، بیشتر شبیه حالت چشمهای اسماعیل بود. مانتوی سیاه کوتاهش تا

روی زانو بود و جابهجا لکههای خیس خون رویش به تیرگی میزد. فکر نمیکردم یک روز اینطور

غافلگیر شوم، زنی با امیک جلوی ماشینم را بگیرد و نفهمم دوست است یا دشمن و ندانم برای چه اسلحه

کشیده و چهکار باید بکنم؟ خواستم دست به اسلحه ببرم. کفِ دستم را چسباندم روی صندلی و سُراندم

طرف تفنگ و باریکهی بالای قنداق ژ3 را میان انگشتهایم گرفتم. در چشمهایم خیره شد و لولهی تفنگش

را پایین آورد. اسلحه را تکیه دادم به داشبورد و پریدم پایین. با چند قدم بلند خودم را به او رساندم و با

کف دست محکم خواباندم بیخ گوشش.

– روی ماشین نظامی اسلحه میکشی؟!

هیکلش خمید اما بلافاصله کمر راست کرد و دست آزادش را به تلافی بلند کرد. مچش را در هوا گرفتم.

چشمهایش کاسهی خون شده بود و لبهایش میلرزید. دستش را از دستم بیرون کشید و سرش را به چپ و

راست تکان داد.

– ها بزن! زورت که به اجنبی نمیرسه، ناموس خودته بزن.

عرق سردی نشست روی پیشانیام. باور نمیکردم دستی که روی صورت دختر خوابید دست من بوده

باشد.»