نقش علمای دینی در جنگ بابیهی زنجان
گفتوگو با پرویز فتحالهپور،تاریخ پژوه
سید مجتبی حسینی
اشاره: درمطالعهی تاریخ دویستسالهی اخیر زنجان، بیشک یکی از برجستهترین و بارزترین رویدادهایی است که پیامدهای ناگوار درازدامنی بر حیات اقتصادی و فرهنگی منطقه داشت، جنگ نهماههای بود که از اردیبهشت تا دیماه سال 1230 (ه.ش) در این شهر اتفاق افتاد. این جنگ با شدت تمام و با حضور لشکریان مرکزی و محاصرهی شهر و آتشباری مداوم بر آن ادامه پیدا کرد. جنگی که به دلیل ماهیت و گروههای درگیر در آن به «جنگ بابیه» شهرت یافت.ظهور علیمحمد باب در شیراز و ابراز دعاوی او که از بابیت امام عصر (ع) آغاز و به مهدویت و نبوت رسید، منجر به بروز تلاطمها، هیجانات و حرکتهایی در جامعه شد که یکی از جلوههای آن وقوع جنگ و گسترش خشونت در جامعه بود. جنگ زنجان بهاندازهای بود که قدرت نظامی دولت مرکزی را به چالش کشید. این جنگ آنچنان شدید و خونبار بود که شهر را در کام خونین خود فرو برد.
ماجرای جنگ زنجان صرفاً یک حرکت سیاسی و نظامی نبود، بلکه ریشه در اختلافات و جدالهای مذهبی داشت؛ در یکسوی ماجرا، ملامحمدعلی و یاران وی و در سوی دیگر علما و مجتهدان شهر در کنار حکومت محلی قرار داشتند. در این دوره علما و خاندانهای سرشناسی در زنجان زندگی میکردند؛ اما از میان ایشان سیدمحمد مجتهد امام جمعه و میرزا ابوالقاسم مجتهد زنجانی نقش اصلی را در هماهنگی و رهبری مخالفان ملامحمدعلی داشتند.
کتاب «جنگ زنجان» که در سال گذشته منتشر شد به طور مفصل علل وعوامل شکلگیری این واقعهی خونین را بررسی کرده است. این کتاب نوشتهی «پرویز فتحاللهپور» است که توسط انتشارات «نگاه معاصر» منتشر شده است. گفتوگوی ما را با نویسندهی کتاب «جنگ زنجان» بخوانید:
دلیل انتخاب موضوع جنگ زنجان از نظر شما چه بود؟
تاریخ را میتوان خاطره ی جمعی انسانها دانست. هر ملتی با مطالعه تاریخ و مرور خاطرات مشترک گذشته میتواند از اشتراکات و دلایل با هم زیستی و نیز مسائل و مشکلات و مشترکات خود با هممیهنان خود در گذشته، آگاه کرد. طبعاً قدم نخست در مطالعهی تاریخ یک تمدن، مطالعهی تاریخ محلی و شناخت سرگذشت اقوام گوناگونی است که در کنار هم یک تمدن را شکل داده اند. بنابراین برای درک بهتر و شناخت دقیق تر تاریخ ایران، ابتدا می بایست تاریخ های محلی مطالعه و تدوین گردند. در واقع تاریخ های محلی روایت های خردی است که وقتی مورد مطالبه و پژوهش قرار می گیرند می توانند به شناخت دقیق تر و علمی تر تاریخ ملی که همان روایت های کلان هستند یاری رسانند.
با چنین دیدگاهی مطالعهی تاریخ زنجان میتواند موضوع مطالعهای مستقل برای پژوهشگران تاریخ محلی باشد. وقتی دردرازای تاریخ زنجان توجه کنیم، از دوران قاجاریه به این سو تفاوت ویژهای با دورههای گذشته خواهد داشت. دلیل این تفاوت را میتوان در وفور منابع و اسناد و مواد خام قابل اتکا برای پژوهش علمی در عصر قاجاریه نسبت به دوره های پیشین دانست. با ملاحظه دوران قاجاریه تا عصر حاضر، هر چند در زنجان رویدادها و تحولات متعدد و قابل ملاحظه ای به وقوع پیوسته، ولی اگر نگوییم شاخصترین و برجستهترین، بی شک یکی از رویدادهایی که تأثیرات ماندگار و دراز دامنی بر حیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این شهر برجای گذارد، ماجرای جنگ بابیه بوده است. از یک سو منابع، اسناد و روایات قابل ملاحظه موجود در این زمینه، و از دیگر سو ماهیت مذهبی، فرهنگی و نظامی ماجرا موجب شده بود که همواره به دنبال یافتن پاسخهای قانع کنندهای برای پرسشهایی که در ذهنم در مورد چرایی آغاز و ماهیت این ماجرا و پیآمدهای آن در زمینههای گوناگون برای شهر و مردم آن وجود داشته است، باشیم. به همین سبب زمانی که با پیشنهاد دکتر مجتبی حسینی الموسوی مدیرعامل مؤسسه فرهنگی مشکات در زمینه انجام پژوهش مستقل در این زمینه مواجه شدم، آن را با کمال میل پذیرفتم.
فضای فکری- اعتقادی شهر زنجان در آستانهی ظهور علی محمد باب را چگونه ارزیابی می کنید؟
البته در این زمینه وضعیت زنجان را نمیتوان فارغ از اوضاع کلی کشور سنجید. زیرا این مسأله در چهارچوب فرهنگ کلی جامعه قرار میگیرد، مهمترین وجه فرهنگی کشور و به تبع آن مردمان زنجان حضور حداکثری دین و باورهای مذهبی و تأثیرگذاری آن بر ساختارهای حیات اجتماعی کشور بود. اساساً دین در جامعهی ایران آن روزگار نه همانند یک نهاد، بلکه به مثابه عنصری فرانهاد بود که تأثیر خود را بر سایر نهادهای موجود در جامعه برجای مینهاد. از دوران صفویه تشییع دوازده امامی به عنوان مذهب رسمی کشور شناخته شده بود و به تدریج در ازای سه قرن این مذهب و سنتها و آداب و آیینهای مربوط به آن بر فرهنگ جامعه مستولی شده بود. این استیلا و تأثیر به حدی بود که چه بسا برخی باورها و سنتها که ارتباط و سنخیتی با باورهای راستین مذهب نداشتند، با نام و لباس تشییع در جامعه مورد تقدیس و احترام بودند.
با توجه به محوریت اصل مهدویت و ظهور در اندیشهی تشیع، انتظار فرج و ظهور منجی که تمام بیعدالتیها و مصائب را از میان برداشته و جهان را پر از عدل و داد نماید، همواره یکی از مهمترین دغدغه ها و آرزوهای باورمندان بوده است. به ویژه در ایامی که مشکلات و مصائب زندگی به هر دلیلی از جور حاکمان گرفته تا قهر طبیعت و هجوم بیگانگان، عرصه را بر مردمان تنگ می کرد، امید فرج و ظهور پر رنگتر می گردید. در ایام مورد اشاره نیز با توجه به سختیهای بیشماری که به ویژه پس از شکست ایران در جنگ با روسیه بر مردم تحمیل شده بود، این امید بیش از هر دورهای در جامعه متبلور شده بود.
بعد ازحکومت صفویه به استثنای دورهی نادری، علما همواره نقش برجستهای در معادلات قدرت سیاسی داشتند، نقش علمای زنجان را در سطح محلی چگونه ارزیابی میکنید؟ ورود ملا محمدعلی حجت زنجانی به شهر و اقبال مردم را به او چگونه تحلیل میکنید؟
با توجه به حضور حداکثری مذهب در جامعه و نقش آفرینی علما به عنوان مبلغان و مفسران مذهب، طبیعی است که قدرت و تأثیرگذاری ایشان نیز در جامعه قابل ملاحظه و حداکثری باشد.
اساساً از زمانی که اسماعیل صفوی مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد، سلاطین آن سلسله برای تعلیم و ترویج این مذهب و هدایت عامهی جامعه به سوی تعالیم تشیع، دست به دامن علمای شیعه از جبلعامل لبنان، عراق عرب و بحرین شدند. با حضور ایشان در ایران و تأسیس حوزه های علمیه به تدریج قشر وسیعی از علمای شیعه شکل گرفت که نهاد روحانیت شیعه را در جامعه ایران پدید آوردند. به دلایل گوناگونی که در کتاب جنگ زنجان و در یک فصل جداگانه مورد بررسی قرار گرفته، علمای شیعه دارای نفوذ و قدرت و جایگاه ویژهای در جامعه بودند که با بهرهگیری از آن جایگاه در تمام معادلات جامعه حتی در امور نظامی مداخله میکردند و شاهان قاجار نیز به ناگزیر میبایست رضایت ایشان را کسب میکردند. در شهری مانند زنجان که نسبت به شهرهای عمدهای مانند تهران، تبریز، مشهد و اصفهان، برخی قشرهای تأثیرگذار مانند تجار بزرگ، دیوانیان برجسته، شاهزادگان، شخصیتها و رجال سرشناس و همچنین اقلیتهای مذهبی به شکل عمده و اروپائیان یا حضور نداشتند و یادر صورت حضور بسیار اندک بودند، مهمترین قشر صاحب نفوذ علما بودند.
علمای زنجان چند گروه بودند. گروهی با زعامت سیدمحمد مجتهد سیردانی که منصب امامت جمعه، تولیت مسجد جامع (سید) گروه قابل ملاحظهای از طلاب را هدایت میکرد. او به دلیل جایگاه خویش هم در میان عامه مردم و هم نزد مقامات عالی رتبه شهری و خوانین نفوذ و جایگاه ویژهای داشت. دسته ای دیگر، علمای صاحب مرتبه علمی و البته سرپرست برخی مساجد و مدارس علمیهی کهن بودند که هر چند ارتباط تشکیلاتی با دولت و مقامات سیاسی نداشتند، با این حال به دلیل برخورداری از پایگاه مردمی و مریدان قابل ملاحظه در میان مردم در هدایت افکار عمومی و دخالت در تصمیمگیری های عمده از مقامات شهر و ارتباط با خوانین محلی، تأثیرگذار و نقش آفرین بودند. باید از شاخصترین چهرهها در میان این گروه از علما به میرزا ابوالقاسم مجتهد اشاره کرد که تولیت مسجد میرزایی را به عهده داشت.
عدهی دیگری از علما را میتوان در چهرهی ملا محمدعلی زنجانی و مریدان وی خلاصه نمود. ویژگی بارز وی مشی اخباریگری و مخالفت آشکار وی با علما و مجتهدان شهر بود که همگی شیوهی اصولی داشتند. ملا محمدعلی که پس از پدر متولی مسجد ملا (ولی عصر کنونی) شده بود، به دلیل برخورداری از قدرت خطابهی قوی و شخصیت کاریزما و همچنین انتقادات آشکار و بی پروا نسبت به برخی عملکردهای علمای دیگر و همچنین اقدام عملی در مبارزه با برخی مظاهر غیرشرعی از جمله شراب خواری و شراب فروشی و مخالفت با مُتعه، مریدان کثیری به دور خود جمع نموده بود. در چنین شرایطی رقابتی سخت نیز میان علمای بزرگ برای جذب مخاطب و مریدان بیشتر و به دنبال آن ایفای نقشی افزونتر و برخورداری از مواهب آن در جریان بود.
از دیدگاه شما عقاید خاص ملامحمدعلی حجت زنجانی قبل از ظهور علی محمد باب زمینهی جنگ را فراهم نکرد؟
تا پیش از آغاز فعالیتهای علی محمد باب و ظهور بابیه، ملا محمدعلی پس از استقرار در زنجان که پس از انجام تحصیلات حوزوی در عتبات عراق و اقامت 2 الی 7 ساله در همدان و به دنبال فوت پدر خویش و دعوت مریدان پدر به زنجان آمده بود. از همان ابتدا ناسازگاری و مخالفت با مجتهدان شهر را بنا گذاشت. او در ورود به زنجان که در آن زمان جمعیتی قریب به 20 هزار نفر داشت به عنوان فردی که در عتبات تحصیل علوم دینی کرده و در شهری مانند همدان مورد احترام و وثوق مردم بوده و همچنین فرزند ملا عبدالرحیم زنجانی روحانی محترم و معتمد شهر بوده است، مورد استقبال و احترام گروهی از مردم شهر به ویژه مریدان پدرش و نمازگزاران مسجد ملا قرار گرفت. او از این زمینهی مساعد به خوبی بهره برد و با تواناییهایی که داشت جایگاه و نفوذ خود را در میان مردم شهر افزود و تحکیم بخشید.
ریشههای مخالفت و تقابل ملامحمدعلی جوان با سایر مجتهدان و علمای شهر، صرفنظر از بحث رقابتهای مرسوم و طبیعی و سعی در جلب و جذب مریدان بیشتر، به خاستگاه فکری و تفاوت دیدگاه های وی در مسأله اجتهاد و تفسیر قرآن و سنت با دیگر علمای شهر باز میگشت. ملا محمدعلی به تصریح منابع و به استناد آثار مکتوبی که در آن دوران نوشته، از دستهی علمای اخباری بود که از اوایل قاجاریه عرصهی رقابت را در جهان تشیع به مجتهدان اصولی باخته بودند. اخباریان اعتقادی به اجتهاد در امور دین نداشتند و پاسخ تمام پرسشهای دینی برای عمل شیعیان را در اخبار و روایات معصومین جستجو میکردند. در حالیکه مجتهدان اصولی به استنباط احکام شرعی با کمک عقل توسط مجتهد باور داشتند. لذا از همان آغاز ملا محمدعلی بیپروا و به صراحت بر فراز منبر شروع به انتقاد از مجتهدان و دعاوی ایشان در برخورداری از حق انحصاری تفسیر کتاب و سنت و تبیین احکام دینی برای عمل عامه شیعه کرد. او مریدان و مستمعان پای منبر خویش را مورد خطاب قرار میداد که «در کجای قرآن به مجتهدان حق استنباط احکام داده شده است؟» گذشته از این سخنان، ملا محمدعلی یک سسله فتاوی شاذ و کاملاً متفاوت از علمای دیگر در امور مختلف صادر نمود که از دیدگاه فقهی برای سایر مجتهدان شهر غیرقابل قبول محسوب میشد. او همچنین برخلاف سنت مألوف، همواره ماههای رمضان را سی روزه محاسبه میکرد.علاوه بر موارد فوق ملا محمدعلی بیتوجه به ملاحظات سیاسی و نیز منافع و یا ارادهی علما و مجتهدان شهر، به یاری مریدان خویش دست به یک سلسله اقدامات عملی خشونت بار در راستای اهداف خویش در شهر زد. از جمله با ممنوع نمودن مُتعه، کاروانسرایی را که در آنجا چنین عملی زیر نظر یک روحانی انجام می گرفته بست.مجموع باورها، گفتارها و رفتار ملا محمدعلی او را به طور کامل در مقابل جمیع مجتهدان شهر، با تمام تفاوت سلیقه ها و رقابت هایی که با هم داشتند، قرارداد و مجتهدان را یکپارچه در مقابل وی متحد نمود. آنها با جمع آوری استشهادیهای خطاب به محمدشاه علیه ملا محمدعلی خواستار اخراج وی از شهر شدند. بدین ترتیب ملا محمدعلی با درخواست مجتهدان از زنجان به تهران تبعید شد. بدین شکل ملاحظه میشود که زمینههای برخورد و تقابل ملا محمدعلی حجت با مجتهدان اصولی شهر از همان ابتدای ورود ملا به زنجان فراهم شده بود و اگر هم او به تهران فرا خوانده نمیشد، چه بسا این تقابلها به برخوردهای فیزیکی میان مریدان دو گروه و آغاز آشوب در شهر منجر میشد.
جنگ زنجان مهمترین برخورد حکومت مرکزی با پیروان علی محمد باب است. اما در کتابهای با بیان و بهاییان آنگونه که شایسته است به آن پرداخته نشده است. دلیل این مسأله چه می تواند باشد؟
در مجموع بابیها سه جنگ مسلحانه و رسمی با دولت مرکزی انجام دادند که عبارت بود از: جنگ قلعه شیخ طبرسی مازندان، جنگ نیریز فارس و جنگ زنجان. پس از آن و در جریان جنگ زنجان هم ماجرای اعدام علی محمد باب در تبریز و سپس اقدام نافرجام بابیها برای ترور نافرجام ناصرالدین شاه و به تبع آن قتل عام گسـترده و تبعیـد برخی از بزرگان ایشان اتفاق افتاد.
از میان رویدادهای فوق، جنگ زنجان از جهت مدت زمان رویداد (9 ماه)، شدت عمل و خشونت و سخت کشی که از هر دو سوء اتفاق افتاده بود و نیز خرابی و ویرانیهای ناشی از آن و به چالش کشیدن قدرت نظامی دولت مرکزی، آن هم در ایام وزارت میرزا تقی خان امیرکبیر، یک مورد شاخص و متفاوت به حساب میآید. به گونهای که از جهات ذکر شده قابل قیاس با رویدادهای دیگر نیست. اساساً یکی از دلایل اعدام علی محمد باب طولانی شدن جنگ زنجان و مقاومت سرسختانه محصوران بابی زنجان در مقابل نیروهای حرفه ای و رزمجوی دولت مرکزی بود که از امکانات و تجهیزات جنگی از جمله توپخانه نیز برخوردار بودند. اعدام باب میتوانست موجب تزلـزل روحـیه و ناامیـدی پیـکار جـویان بابی و پایان سریع جنگ باشد. با این حال در مقایسه با دو جنگ دیگر و سایر رویدادهای بابیه تا کشتار و تبعید برخی بزرگان بابی از ایران، مورخان و محققان بابی (ازلی) و بهایی توجه کمتری به ماجرای زنجان داشته اند. البته در اغلب منابع، به ویژه در کتاب مطالع الانوار و کتاب تاریخ نبیل زرندی، جنگ زنجان مورد بررسی قرار گرفته است ولی میزان حساسیت و توجه به آن هرگز در خور شأن و اهمیت ماجرا نبوده است.
در مورد دلیل این موضوع گمانه زنیهای مختلفی میتوان انجام داد. شاید یکی از توجیهات این باشد که در جنگ مازندران هر چند مدت زمان جنگ گسترده و محدودهی نبرد و تعداد تلفات از جنگ زنجان کمتر بود، ولی در عین حال افرادی که در قلعهی شیخ طبرسی کشته شدند از بزرگان نخستین بابیه و از یاران نزدیک علی محمد باب و «گروه حی» بودند که سرشناسترین آنها ملا حسین بشرویهای نفر دوم بابیه و ملا محمد بار فروشی با لقب قدوس بودند.
بنابراین آسیبی که این جنگ از لحاظ کیفی به توان جریان بابیه زد به دلیل از دست رفتن بزرگان بابی، قابل قیاس با هیچ بحران دیگری نبود چه بسا با زنده بودن این افراد پس از اعدام باب، مجالی برای ظهور و بروز افرادی مانند میرزا یحیی صبح ازل و حسینعلی نوری (بهاءاله) باقی نمی ماند.
دلیل دیگر توجه کمتر به جنگ زنجان این است که رهبر جریان بابیه ی زنجان، ملامحمدعلی حجت زنجانی، تنها روحانی سرشناسی بود که خارج از جریان شیخیه به باب گرایش یافته بودند. با بررسی روحانیان سرشناسی که به دعوت علی محمد باب لبیک گفته و به سلک او در آمدند، مشاهده میشود که همگی شیخی بودند و همین زمینهی یکی از دلایلی بود که زمینه را برای گرایش ایشان به بابیه مهیا کرد. در حالی که ملا محمدعلی زنجانی چنین زمینه و سابقهای نداشت. این نکته میتواند بیانگر آن باشد که چه بسا بابیها اعتماد و اطمینان کافی به صدق گفتار و ایمان حجت زنجانی به باب نداشتهاند و گرایش او را به بابیه با دیده شک و تردید می نگریستند. این تردید و عدم اطمینان را، البته اگر در میان بابیها و بهاییان بوده باشد، برخی اعمال و سیاست های ملا محمدعلی چه پیش از آغاز و چه در جریان جنگ تقویت و تشدید میکند. در این مورد در کتاب جنگ زنجان به تفصیل سخن گفته شده است.
سیدمحمد مجتهد سیردانی، اولین امام جمعه زنجان در کتاب لسان الصدق که در بحبوحهی جنگ، تألیف کرده، به تحلیل رفتارهای ملا محمدعلی حجت میپردازد و او را فردی با عقاید گوناگون تعبیر میکند که نمیتوان به درستی عقیده او را فهمید. علاوه بر آن در آخر کتاب جنگ زنجان هم سندی از وزارت خارجه انگلستان منتشر شد، که نشان میدهد ملا محمدعلی حجت هم خود را باب معرفی میکند، این موضوع را چگونه تحلیل می کنند؟
«لسان الصدق» که در واقع کتابی است که با موضوع حج توسط سیدمحمد مجتهد امام جمعه نوشته شده، ولی با توجه به آن که سید مجتهد کتاب را در گرما گرم جنگ به رشتهی تحریر درآورده، گزارشهایی بیواسطه و همزمان با ماجرا را که در هیچ منبع دیگری یافت نمیشود ارائه نموده است. باید توجه نمود که دیگر منابع به ویژه دو منبع اختصاصی بهایی و ازلی بابی در موضوع جنگ زنجان یعنی «تاریخ وقعه زنجان» تألیف میرزاحسین زنجانی و خاطرات عبدالاحد زنجانی سال ها پس از پایان جنگ نوشته شده اند.
تنها موردی که پژوهشگر تاریخ را در رجوع به لسان الصدق و پذیرش کامل ادعاهایش دچار تردید میکند، این است که نویسندهی کتاب یعنی امام جمعه، خودش در یک سوی ماجرای جنگ زنجان و در واقع دشمن اصلی ملا محمدعلی و بابیها بوده است. اودر هر حال نمیتوانست همانند یک ناظر بیطرف به ماجرا نظر کرده و شرح ماوقع نماید. هر چند دو منبع اختصاصی بهایی و ازلی بابی یاد شده نیز همین ویژگی را دارند و نویسندگان آنها نیز در آن سوی ماجرا قرار میگیرند. با این حال با بررسی روند رویدادها از زمان ورود ملا محمدعلی از همدان به زنجان تا مرگ وی و مطالعه اسناد و منابع گوناگون می توان دعوی سیدمحمد مجتهد را درک نمود. همانگونه که در متن کتاب مورد بررسی قرار گرفته است، ملا محمدعلی در شرایط و موقعیتهای متفاوت سخنانی یکسان به زبان نیاورده است. گذشته از این که او پیش از ماجرای بابیه وقتی به دلیل شکایت علمای زنجان به تهران احضار شده بود، در نزد شاه همهی دعاوی مجتهدان و روحانیان زنجان را علیه خود انکار نموده و آنها را ناشی از حسادت، کینه و رقابت ایشان با خود دانسته بود و حتی برای رد دعوی علمای زنجان به خطای حجت در مسأله رویت هلال ماه شوال و مدت زمان ماه رمضان، کتاب «ریحانه الصدور» را برای محمدشاه نوشته بود، در ماجراهای بابیه نیز پیش از دستگیری و اعزام دومین باره به تهران، نزد یاران نزدیک خود بیپرده سخن میگفته و از علی محمد باب به عنوان امام غایب که ظهور نموده، یاد میکرده ولی در محافل عمومی و برفراز منبر بدون نام بردن از باب، به طور غیرمستقیم و دو پهلو از تعالیم او می گفته است. پس از حضور دوباره در تهران نیز وقتی با گلایهی محمدشاه مواجه شد، بابی بودن خود را منکر شده و همانند نوبت قبل این را نیز تهمتی از جانب علمای زنجان علیه خود می داند. با مرگ محمدشاه و بازگشت حجت به زنجان با لباس مبدل و استقبال مردم از وی، او این بار با صراحت بیشتر ولی نه کاملاً بیپرده به تبلیغ بابیه و تحریک مردم علیه علما و مجتهدان شهر می پردازد.پردهپوشیها به گونهای است که حتی برخی منکر بابی بودن او شده و هم آوا با او ادعا می کنند که ملا محمدعلی بابی نبود و این تهمتی از جانب مجتهدان شهر، به ویژه امام جمعه بود تا او را از صحنه رقابت خارج سازند. در حالیکه برای گرایشات بابی حجت به قدرت اثبات، منابع اسناد گواهی می دهند پس از آغاز جنگ و در جریان آن نیز رفتار و گفتارهای مبهم حجت ادامه مییابد. او از یک سو با مژدهی ظهور امام غایب، مریدان خود را مهیای کارزار و جان فشانی میکند و از دیگر سو با مشاهدهی دشواری های جنگ و احتمال شکست، در نامهای به ناصرالدین شاه و امیرکبیر و همچنین مکاتبه با سفرای بریتانیا، روسیه و عثمانی، بابی بودن را انکار و تهمتی از جانب دشمنان میداند. این در حالی است که به هنگام اعزام علی محمد باب به ماکو توسط قوای دولتی، زمانی که هنوز علی محمد در خرمدره بود، ملا محمدعلی طی پیامی از او اجازه خواسته بود که به هنگام ورود به زنجان، او و یارانش هجوم آورده و باب را از بند، رهایی بخشند. هر چند علی محمد پذیرش آن پیشنهاد را به صلاح ندانسته بود. بیدلیل نبود که پیش از ورود باب به زنجان، حجت به دست نیروهای اعزامی از تهران دستگیر و به پایتخت گسیل شده بود. این نکته پرمعنا بود که در غیاب ملامحمدعلی، با حضور علی محمد باب در زنجان، یاران ملا چنان استقبالی از باب کرده بودند که حاکم شهر از سر نگرانی اجازهی اقامت شبانهی باب را در کاروانسرای سنگی نداده بود. لذا شواهد به گونهای بود که انکار عدم ارتباط میان بابیه و ملامحمدعلی از جانب وی، به دشواری میتوانست از جانب شاه یا وزیر و همچنین ناظران خارجی مورد پذیرش قرار گیرد.
ماجرای دیگری که سخنان سیدمحمد مجتهد را در کتاب لسان الصدق تأیید میکند، این نکته است که در آستانهی آغاز جنگ زنجان، اجتماع بَدَشت توسط بزرگان بابی (ملاحسین بشرویهای ملا محمد بار فروشی ملقب به قدوس، قره العین، حسینعلی نوری و…) برگزار شده و خروج بابیها از اسلام اعلام شده بود. در همین ایام و در حین جنگ زنجان نیز در قلعهی چهریق ماکو علی محمدباب با تدوین کتاب «بیان فارسی»، آغاز «دوران بیان» و پایان اسلام و دعوی نبوت را اعلام نموده بود. هرچند خبر این رویداد به امام جمعه در زنجان رسیده بود و درستتر آن بود که پیش از امام جمعه، ملا محمدعلی از این اخبار مطلع بوده باشد، با این حال او هرگز تا پایان عمر در جریان جنگ از نسخ اسلام توسط بابیها و دعوی نبوت سیدباب سخنی به زبان نیاورد و همواره بر مسأله مهدویت و مهدی بودن باب پای فشرد.
پرسش این است که او اگر دعوی جدید باب و اهالی بَدَشت را انکار میکرد، چرا به صراحت در این مورد سخن نگفت و بر همین اساس مهدویت باب را نیز منکر نشد؟ و اگر آن دعوی را پذیرفته بود، دلیل سکوت و عدم انتظار آن چه بود؟
همین تناقضات و رفتارها و سخنان ملامحمدعلی موجب شده بود که سیدمحمد مجتهد نیز شاکی شود و آن سخن را در مورد مبهم بودن عقیدهی حجت مطرح کند. البته همانگونه که در کتاب توضیح داده شده، تناقضات ظاهری عملکرد حجت را می توان اینگونه توجیه نمود که او فردی با هوش و موقعیت شناس بوده است و در مواجهه با شرایط و موقعیتهای گوناگون کاملاً هوشمندانه و با سنجش موقعیت عمل نموده است، شاید او به دنبال اهداف خود بود و بابیت را مهمل مناسبی برای تحقق آن آرزوها میدانسته است. وجود سندی منحصر به فرد در آرشیو وزارت خارجه انگلستان که برای نخستین بار در کتاب جنگ زنجان عرضه شد، مبنی بر اینکه بنا به گزارش ملا محمدعلی، خود را باب اصلی میدانسته، می تواند مؤید چنین دعوی بوده باشد.
شما در کتاب جنگ زنجان به ابعاد گوناگون زمینههای اختلاف میان حجت و سایر علما اشاره گردید، من میخواهم از زاویهی دیگری به این موضوع نگاه کنم. آیا روحیهی خاص امام جمعه و ملا محمدعلی حجت در گسترش جنگ زنجان مؤثر نبود؟
پاسخ به این پرسش که آیا جنگ زنجان مسألهای اجتناب ناپذیر بود و یا اوضاع میتوانست به گونهای دیگر رقم بخورد، قدری دشوار و پیچیده است. با بررسی اوضاع اجتماعی زنجان در آن دوره میتوان وجود التهاب و ناآرامی و نارضایتی را از اوضاع حاکم در میان عامهی مردم مشاهده نمود. در سال 1263 ه.ق پیش از آغاز ماجرای بابیه، زنجان شاهد شورش مردم علیه علی اشرف خان ماکویی حاکم وقت بوده است. بهانهی شورش تعرض حاکم به یکی از بانوان متأهل شهر بوده در نتیجه شورش مردم به شکل تحقیرآمیزی حاکم را از شهر اخراج نمودند و دولت مرکزی نیز عکس العمل شدید از خود نشان نداد. همین مسأله موجب دلیرتر شدن مردم نسبت به حکومت شده بود.
در چنین جلو ملتهبی دو فرد که هر یک روحیهی خاص و مصممی داشتند در دو سوی جریان مذهبی در شهر در مقابل هم قرار گرفته بودند. در یک سو ملا محمدعلی بود که به لحاظ تیپ شخصیتی، جوانی باهوش، جویای نام، بیباک و شجاع و البته با اعتماد به نفس بسیار قوی قرار داشت. اعتماد به نفس او به حدی بود که با نوشتن کتاب «ریحانه الصدور» و تقدیم آن به محمدشاه، ادعا میکرد که این کتاب میتواند مشکل رویت هلال ماه شوال و پایان ماه رمضان را برای جهان اسلام به پایان رساند. همچنین به شاه توصیه میکرد فردی مانند میرزا محمدباقر شفتی مجتهد بزرگ اصفهان را که در آن شهر برای خود حکومتی شرعی به پا کرده بود، به تهران آورد تا ملا محمدعلی با او مناظره کند و او را مقلوب نماید. در سوی دیگر ماجرا نیز سیدمحمد مجتهد قرار داشت او که فردی معمّر بود، دارای روحیهای سخت و در مسایل شرعی جدی و سختگیر و به قولی اصولگرا بود. سیدمحمد مجتهد توسط عبداله میرزا دارا فرزند فتحعلی شاه و حاکم زنجان، از منطقهی سیردان قزوین به زنجان آمده و در حضور علمای بومی، امام جمعه شهر شده بود. حضور او در شهر با وجود علمای بومی و رقابتهایی که همواره وجود داشته و تثبیت جایگاه خویش در میان مردم و پایهگذاری خاندان حسینی زنجانی در شهر زنجان که همواره دارای پایگاه اجتماعی قابل ملاحظهای در میان مردم بودهاند، نشان از ارادهی قوی و شخصیت تأثیرگذار او بوده است. دیدگاههای مذهبی و فقهی او نیز در رسالهی عملیهای که تدوین نموده بود، نمود یافته است. او در این زمینه از جمله علمایی است که در مورد آن چه حکم شرع تلقی میکند، به سختی ایستادگی می نماید و اعتقادی به انعطاف ندارد.
در بحران پیش آمده نیز وقتی دو نفر با روحیه ای به دور از انعطاف و نرمش در مقابل دشمن، مقابل یکدیگر قرار گرفتند، نتیجهی ماجرا چیزی جز تقابل نمیتوانست باشد. ملامحمدعلی خود را نمایندهی تحولخواهی میدانست و مدعی شکستن ساختار مذهبی موجود در شهر بود. سیدمحمد مجتهد نیز هم به اقتضای جایگاه رسمی، یعنی امامت جمعه و هم به دلیل تعلق به جریان فقه اجتهادی شیعه، خود را ملتزم به دفاع از آنچه اصول تشیع و باورهای بنیادین مردم تلقی میکرده میدانست. چه بسا اگر یک طرف ماجرا از روحیهای متفاوت برخوردار بود، جریان بابیهی زنجان به گونهای دیگر رقم میخورد.
More Stories
کشف کوزه 800 ساله در زنجان
شیخ اندیشمند
آخرین پیروزی