خورشید را به خاک نسپاریم

خورشید را به خاک نسپاریم

گفتگو با علیرضا اسکندریون، نویسنده و روزنامه نگار

حسین نجاری

راه یافتن به پستوهای بسته و کنج و پسله‌های تیره و تاریکخانه‌های مرموز، و تحقیق در هزارتوی ماجراهای مستور، از صفات ثبوتیه‌ی روزنامه‌نگاری تحقیقی است.
آن که با سرک کشـیدن به تونل‌های تودرتوی فساد و منافع محافظت شده‌ی مذموم و مجرمانه و افشای تبهکاری‌های فردی و جمعی، خورشید را به اعماق غارهای پنهان می‌برد، به اعتلای امر حقیقت و تکثیر روشنایی کوشیده و به ویرایش و زیبایی‌ جامعه و جهان مبادرت می‌ورزد. زین‌نسق‌ او همسایه‌ی آفتاب است و اطلاع‌یابی و اطلاع‌رسانی را سرلوحه‌ی جان و جهان خود کرده و روشنایی را با جنون به درون تمام سلول‌های تنگ و تاریک می‌برد.
لازمه‌ی چنین کندو کاوی بهره‌مندی از هوشمندی و شرف و شهامت و شکیبایی است تا با تلاش و تقلای آزادی‌خواهانه و بشردوستانه، زنگار از روح و روان آینه‌ی حقیقت بزداید و آن که در پی دستیابی به گوهر حقیقت به ورطه‌ی مرارت می‌افتد زنبورِ زرگری است که شهد طلایش را از خوشه‌های آفتاب می‌مکد.
به هر صورت روزنامه‌نگاری تحقیقی ژانری از روزنامه‌نگاری است‌ که گرایش‌ ویژه‌ای به پشت پرده دارد تا معشوق حقیقت را از پس پستو به میانه‌ی صحنه بیاورد و مشتاقانه نقاب از رخ او برگیرد.
او می‌داند انسان دشواری وظیفه است و می‌کوشد چهره‌ی دروغین پسله‌خورهای بزک شده را فاش نموده و به پالایش ساحت قدرت و ثروت مدد برساند. این گونه از روزنامه‌‌نگاری به مثابه‌ی حفر چاهی است که پیوسته به سنگ‌های ستبر می‌خورد و دستیابی به آب حیات هرازگاهی به بهای جان چاه‌کن تمام می‌گردد.
 بنابراین روزنامه‌نگاری تحقیقی اراده‌ای نستوه می‌طلبد تا رسالت صعب و سنگینی را در محیط‌های تاریک بر دوش بکشد. در این راستا گفتگوی مفصلی را با علیرضا اسکندریون تدارک دیده‌ایم تا خوشه‌های دانش او را با شادمانی افشانده و می در ساغر اندازیم.
اسکندریون در رشته‌ی روزنامه‌نگاری تحصیل کرده و خود را به دانش فنی و سازمان یافته‌ی این رشته‌ی ظریف تجهیز کرده است.او که عضو فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران است از سال‌ها پیش کار رسانه‌ای خود را آغاز کرده و عمری را صرف این کار خطیر نموده است.
اسکندریون که آشنایی مبسوطی با مبانی نظری و عملی حرفه‌ی روزنامه‌نگاری دارد، در سال‌های دهه‌ی۷۰ در زمره‌ی نویسندگان هفته‌نامه‌ی امید زنجان بود و با هزار امید به کشت کلمه مبادرت می‌نمود، او همچنین از اعضای هسته‌ی اولیه‌ی موج بیداری به شمار می‌رود که در کنار دیگر همسلکان خود در مرداد ماه ۸۲ به راه‌اندازی و انتشار آن اهتمام نمودند.
همچنین روزگاری را در روزنامه‌ی مردم نو سپری کرد و امروز بیش از ده‌ سال‌ است‌ که‌ رخت‌ خود از ورطه‌ی روزنامه‌‌نگاری بیرون کشیده و در گوشه‌ای خلوت و به دور از هیاهو به مطالعات خود می‌پردازد و به تالیف کتاب اهتمام می‌ورزد. گفتگوی ما را با این روزنامه‌نگار کهنه‌کار از سر بگیرید:

کار اصلی رسانه و روزنامه‌نگار چیست؟

برای آغاز گفت‌وگو سؤال «سهل و ممتنعی» را پرسیده‌اید

چرا؟

چون این دو واژه را من از جمله «مفاهیم سازه‌ای» می‌دانم که در طول زمان و در عرض مکان و همچنین خاستگاه ایدئولوژیک، کارکردهای مختلف، متفاوت و گاه متضادی را به خود می‌گیرند و اگر بخواهم این متغیرها را توضیح بدهم، واهمه «اطناب ممل» یا ردزاگویی ملالت‌بار دارم و شاید از حوصله مخاطبان شما خارج باشد. اما اگر بر مبنای تعاریف کلاسیک و مدون که بخش «سهل» پرسش شماست به این موضوع بپردازیم، وقت زیادی را نخواهم گرفت.

با این مقدمات، گویا کار ما با شما به این زودی‌ها تمام‌شدنی نیست. پس با این یادآوری که که محدودیتی در زمان نداریم ابتدا آن چه را که «تعاریف کلاسیک و مدون» خوانده‌اید، توضیح دهید. سپس با تبیین «مفاهیم سازه‌ای» به بخش «ممتنع» بپردازید

«هارولد لاسول» از پیشگامان نظریه‌پردازی ارتباطات همان که مدل معروف «چه کسی، چه چیزی را، از چه مجرایی، به چه کسی و با چه تأثیری می‌گوید» را مطرح کرد، در خصوص کار رسانه‌ها، سه نقش متمایز و تفکیک‌شده برای آن قائل است؛ نخست «نقش نظارت بر محیط یا نقش خبری»، در این نقش رسانه‌ها با تهیه و پخش اخبار و اطلاعات، افراد جامعه را با محیط زندگی خود آشنا می‌کنند و با این کار افراد را آماده می‌سازند تا از محیط خود اطلاع کافی به دست آورند. از طریق اخبار و اطلاعات است که مردم می‌توانند شرایط محیط را بشناسند و  واکنش‌های لازم را در خصوص تداوم زیست فردی و اجتماعی خود به کار برند.

نقش دومی که لاسول برای کارکرد رسانه‌ها قائل شده است، نقش«همبستگی اجتماعی یا هدایت و راهنمایی» است. در این زمینه، نقش تجزیه و تحلیل و تفسیر رویدادها اهمیت خاص دارد. بر اساس نقش دوم، لزوم تکمیل اخبار، مطرح می‌شود و رسانه‌ها می‌توانند در نظام‌های مبتنی بر دموکراسی، در راه گسترش ارتباط بین نخبگان جامعه و شهروندان خدمات مهمی انجام دهند و به عنوان آیینه تمام‌نمای افکار عمومی، در جلب همکاری مردم و شرکت دادن آن‌ها در امور اجتماعی تأثیر فراوان به جا گذارند.

نقش سومی که این محقق برای رسانه‌ها تعیین کرده است به عنوان «نقش آموزشی یا انتقال میراث فرهنگی» شناخته می‌شود؛ رسانه‌ها با تهیه و انتشار اخبار گوناگون علمی و فرهنگی می‌توانند افق دید شهروندان جامعه را گسترش دهند و همچنین با انتقال میراث فرهنگی جامعه، از نسل‌های گذشته به نسل‌های آینده، فقر فرهنگی را از بین ببرند. از آنجایی که هر نسلی برای ادامه زندگی ناچار است که از تجربیات نسل‌های قبل استفاده کند، لیکن رسانه‌ها با انتخاب ارزش‌ها و معیارهای فرهنگی نسل گذشته، نسل معاصر را راهنمایی می‌کنند. مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، رفاه اجتماعی و غیره از جمله مواردی هستند که از طریق نقش سوم به وجود می‌آیند. همچنین سرگرمی و فرار از واقعیت را از جمله کارکردهای رسانه برشمرده‌اند. بر پایه همین نگاه سهل‌گیرانه، روزنامه‌نگار کسی است که وظیفه تولید محتوای بخش‌های مختلف رسانه را بر عهده دارد.

بازگردیم به پاسخ شما که «رسانه» و «روزنامه‌نگار» را از جمله مفاهیم «سازه‌ای» برشمردید. اصلاً «سازه» چیست؟

«سازه‌ها» همان مفاهیم هستند که رابطه آن‌ها با واقعیت ضعیف است و افراد می‌توانند برداشت‌های متفاوتی از آن داشته باشند. برای آن که موضوع روشن‌تر بشود، با ذکر مثالی سراغ «سازه» می‌روم. مثلاً «خوشبختی» یک «سازه» است؛ شما بسته به خاستگاه طبقاتی، سن، موقعیت تحصیلی و شغلی و غیره می‌توانید برداشت متفاوتی از خوشبختی داشته باشید. ایضاً می‌توان، «عشق»، «بدبختی»، «سعادت» و ده‌ها واژه دیگر را در زمره «سازه‌ها» جای داد. البته که من در اطلاق واژه «سازه»، برای «رسانه‌» و «روزنامه‌نگار» اغراق کردم اما هدفم تأکید بر این نکته بود که «رسانه» و «روزنامه‌نگار» با توجه به این که شما کجای ماجرا قرار داشته باشید، واجد معانی و تعاریف متفاوتی می‌شود. اگر در سویی قرار گیرید که صاحبان قدرت و ثروت در آن سو قرار دارند، «روزنامه‌نگار» به عنوان کالایی قابل خرید و فروش تعریف می‌شود و روزنامه‌نگارانی بی‌پرنسیب، حتی برای قرار گرفتن در این تعریف سر و دست می‌شکنند! واحیرتاً که این گونه روزنامه‌نگاران کم نیستند. طبیعتاً رسانه در این تعریف دکانی است برای فروش کالای تولیدشده توسط روزنامه‌نگار. از چند و چون قیمت‌های رسانه و روزنامه‌نگار درمی‌گذرم که حکایت مفصلی است و به همین بسنده می‌کنم که نرخ آن‌ها از تکه نانی و اشتغالی خرده‌پا در اداره‌ای آغاز می‌شود و تا میلیاردها پول و انتصاب در مناصب بالادستی امتداد می‌یابد.

تولیدات کالایی این رقم از روزنامه‌نگاران از پاسخ به پرسش‌های «که؟»، «کجا؟» و «کی؟» به عنوان بخشی از عناصر خبری لبریز است و تنها با اشاره‌ای به «چه؟» و «چگونه؟» بدون نزدیکی به «چرا؟» که از بخش‌های دیگر عناصر خبری هستند، درمی‌گذرند.

سوی دیگر این ماجرا چیست؟

سوالتان را به موقع مطرح کردید تا من در این بخش دچار اطاله کلام بیش از این نشوم چرا که آن چه در پاسخ به سوال پیش و نیز سؤال حال حاضرتان می‌گویم معطوف به سطح تحلیل میکرو یا خُرد موضوع است و در نگاه ماکرو یا کلان بیشتر از اکنون سرتان را به درد خواهم آورد.

خواهش می‌کنم، مطالب شایان نگرشی را مطرح می‌کنید. نگفتید سوی دیگر ماجرا چیست؟

اما در سوی دیگر این ماجرا نه غالباً رسانه‌ها و مالکان رسانه‌ها که عمدتاً روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی قرار دارند که شرافت حرفه‌ای خود را با هیچ چیز دیگری معاوضه نمی‌کنند. برای آن‌ها پی بردن به «حقیقت» اصلا ماجراست. لذا مصلحت‌اندیشی‌های محافظه‌کارانه، تبعیت از هنجارهای مرسوم و بهره‌مندی از «عقل استراتژیک» برای اینان بی‌معناست. این سری از روزنامه‌نگاران مؤمن به حرفه خویش‌اند و از شأن و جایگاه روزنامه‌نگاری آگاهند. بسیاری از تغییرات مهم جامعه توسط این افراد حاصل می‌‌شود. اینان کالا تولید نمی‌کنند که بفروشند بلکه محصولی فرهنگی برای پیشبرد اهداف متعالی جامعه تولید می‌کنند. زندانی می‌شوند، کشته می‌‌شوند، اخراج می‌شوند، تنگناهای مالی را با گوشت و پوست خود لمس می‌کنند، گوشه‌نشین می‌شوند ولی آگاهانه مسیری را برمی‌گزینند که در آن «شرافت» حرف اول را می‌زند. کشف اختلاس‌ها، نقد سوء‌مدیریت‌ها، طرفداری از حقوق ستمدیدگان و زحمتکشان، نفی وضع موجود برای نیل به وضع مطلوب، ناسازگاری و ستیز با ستم و ستمگران و ترویج آگاهی، محصول این دسته از روزنامه‌نگاران می‌تواند باشد. آن‌ها نقد جان می‌گذارند برای مسئولیت اجتماعی و حرفه‌ای خویش. البته هر کسی را تاب قدم نهادن در چنین مسیری نیست و اگر این حرفه جزو مشاغل سخت و زیان‌آور محسوب می‌شود، مدیون چنین انسان‌های شایسته‌ای است. آن‌ها در قلب مردم جای می‌گیرند و کسی که در چنین جایگاهی باشد مسلم است که آن را با مقام و منصب و پول و رفاه تعویض نمی‌کند. این روزنامه‌نگاران در پی چگونگی و به ویژه چرایی موضوع هستند و اغلب گزارش‌های تحقیقی و یا حداقل تشریحی و عمقی محصول مناسبت‌های طاقت‌فرسای روزنامه‌نگاری متعهد است.

به روزنامه‌نگاری تحقیقی اشاره کردید. با عنایت به این که این ژانر روزنامه‌نگاری با متن رسانه‌های ما بیگانه است و کمتر می‌توان حاصل کار روزنامه‌نگاری تحقیقی را در رسانه‌ها مشاهده کرد، اگر موافق باشید، مایلم قدری در این زمینه درنگ کنیم

بله، کاملاً موافقم. زیرا موضوع بسیار مهمی در عرصه روزنامه‌نگاری است و اتفاقاً من در پی فرصتی بودم تا در این خصوص مطالبی را بیان کنم.

پس ابتدا به سابقه این نوع روزنامه‌نگاری، یعنی روزنامه‌نگاری تحقیقی بپردازید.

حتماً. اگر چه مورد مشهور روزنامه‌نگاری تحقیقی به «رسوایی واترگیت» در سال 1973 میلادی بازمی‌گردد و بعضاً به اشتباه آن را آغاز روزنامه‌نگاری تحقیقی می‌دانند، اما این نوع روزنامه‌نگاری از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد.

پیشینه روزنامه‌نگاری تحقیقی را به سال 1840 میلادی و روزنامه «نیویورک هرالد تریبون» نسبت می‌دهند. در این سال «جیمز گوردون بنت» که ناشر هرالد تریبون بود از گزارش‌های سطحی و تکراری گزارشگران خود که اخبار داده‌ها را پوشش می‌دادند، ابراز نارضایتی کرد. پس در پی یافتن راه‌هایی برآمد تا گزارش‌های جذاب از رویدادهای جنایی و حوادث تهیه کند. قتل فجیع یک زن جوان خیابانی این فرصت را در اختیار او گذاشت تا برای به دست آوردن سرنخ‌های ماجرا، به کافه‌ای که زن جوان در آن جا کار می‌کرد، برود و با مدیر کافه و دیگر کسانی که او را می‌شناختند، صحبت کند. او به یادداشت‌های زن جوان دست یافت و آن‌ها را با نکته‌سنجی و دقت خواند و سپس به آپارتمان او رفت و وسایل باقی‌مانده از او را مورد بررسی دقیق قرار داد. حاصل کار او به گزارشی جذاب تبدیل شد که حاوی نکته‌ها، وصف‌ها و توضیحاتی درباره زندگی زن جوان، عوامل فردی و اصلی تأثیرگذارنده بر رویداد و نقش هر کدام از آن‌ها در شکل‌گیری فاجعه بود.

این گزارش بازخورد حیرت‌انگیزی یافت و سرآغاز گزارش‌های تحقیقی عمیق‌تر بعدی شد.

آقای نجاری من دغدغه این را دارم که اگر بخواهم به همین منوال ادامه دهم از چارچوب فضای تخصیص داده شده برای این گفت‌وگو خارج شوم و هم این که حوصله مخاطبانتان سر برود.

اختیار دارید آقای اسکندریون. به نظر من هر چه مطالب دقیق‌تر، عمیق‌تر و تشریحی‌تر باشد به جذابیت گفت‌وگو خواهد افزود. در نظر داشته باشید که مخاطبان این گفت‌وگو نیز مخاطبان خاصی خواهند بود که علاقه‌مند به حوزه روزنامه‌نگاری هستند و نه تنها برای آن‌ها خسته‌کننده نیست بلکه هر چه آموزنده‌تر باشد، بهتر است. ضمن این که نگران فضای تخصیص‌داده‌شده به این گفت‌وگو نباشید. شاید بتوانیم در دو شماره پیاپی آن را منتشر کنیم.

واقعیت این است که من به چند دلیل دوست دارم این پرچانگی را ادامه دهم. مهم‌ترین آن این است که من مدت‌هاست از عرصه روزنامه‌نگاری عملی دورم و بیم آن را داشتم، آموخته‌ها، اندوخته‌ها و تجربه‌هایم، ثبت‌نشده باقی بماند. حال که شما این فرصت را فراهم آوردید و من نیز به گرمی از آن استقبال کردم سعی دارم نهایت استفاده یا حتی سوءاستفاده را از آن بکنم. فقط هر از گاهی تأییدیه شما را لازم دارم تا بتوانم با دلگرمی بیشتری صحبت‌هایم را ادامه دهم.

گوی و میدان دست شماست. بفرمایید.

کجا بودیم؟

سابقه روزنامه‌نگاری تحقیقی را آغاز کرده بودید و از «هرالد تریبون» گفتید.

بله، عرض کردم که «گوردون بنت» با این کار جرقه‌ای زد تا آتش روزنامه‌نگاری تحقیقی شعله‌ور شود. بعد از «بنت» یک روزنامه‌نگار زن آمریکایی به نام «الیزابت کوچران» که به نام «نلی بلی» مشهور بود، با گزارش‌های خود اعتبار تازه‌ای به روزنامه‌نگاری تحقیقی بخشید و در سرتاسر جهان به شهرت رسید. او که متولد سال 1864 میلادی و زاده شهر بسیار کوچکی در ایالت پنسیلوانیا بود پس از مرگ پدرش همراه خانواده به «پیتز بورگ» نقل مکان کرد. «نلی بلی» از سمپات‌های جنبش تازه پاگرفته زنان بود و با مشاهده یک مقاله در نشریه «پیام پیتز بورگ» که در آن سخت به جنبش زنان تاخته بود، نامه‌ای شدیدالحن برای سردبیر نشریه فرستاد. واکنش سردبیر بسیار جالب و آموزده بود. او از «نلی بلی» دعوت کرد تا به دفتر نشریه بیاید. صحبت‌های استدلالی «نلی بلی» باعث شد تا سردبیر بارقه‌های روزنامه‌نگاری را در وی کشف کند و از او دعوت به کار در نشریه کرد. بدین ترتیب او به یکی از نخستین روزنامه‌نگاران زن در آمریکا تبدیل شد.

او برای آن که درباره زندگی و مشاغل زنان و مردان معمولی تحقیقات دقیق به عمل آورد، به صورت ناشناس به آن‌ها ملحق می‌شد. برای مثال او در کارخانه‌ای مشغول شد، البته به صورت ناشناس تا نیت اصلی‌اش که تهیه گزارش بود آشکار نشود. «نلی بلی» مشاهدات خود را از کار کودکان، شرایط ناسالم و استثمارگرایانه کارگران و حقوق ناچیز آنان طی چند شماره در نشریه به چاپ سپرد.

این کار او سر و صدای سرمایه‌داران و صاحبان آگهی‌های تجاری را درآورد و مالکان نشریات تن به خواسته سرمایه‌داران دادند و ابتدا او را محدود کردند و سپس به او کار ندادند به طوری که در آن منطقه هیچ نشریه‌ای علی‌رغم توانایی‌های او، «بلی» را به حساب نیاورد. اما این زن بااراده از آن بیدها نبود که به این بادها بلرزد. «نلی بلی» بار سفر بست و در سال 1886 عازم مکزیک شد. او گزارش‌هایی از فقر و فساد حاکم در آن کشور نوشت و هنوز یک سال از اقامت او در آن جا نمی‌گذشت که دولت مکزیک او را از کشور اخراج کرد. او به «پیتز بورگ» آمریکا بازگشت اما از آن جا که ویژگی‌های انسان‌های بااراده مبتنی بر این اصل است که هر چه در تنگنا و محدودیت قرار گیرند، شکوفاتر می‌شوند و عزمشان راسخ‌تر می‌گردد، «بلی» به نیویویرک رفت و با انتشار گزارش‌هایی در روزنامه «دنیای نیویورک» به افشای فساد مسئولان، جنایت‌ها و سوءاستفاده‌ها پرداخت به طوری که او به عنوان پرچمدار روزنامه‌نگاری تحقیقی از سوی مردم در آمریکا شناخته می‌شد. خسته که نشدید!

نه! اتفاقاً روایت داستان‌گونه شما بر جذابیت این گفت‌وگو می‌افزاید.

خب من از این داستان‌ها فراوان به خاطر دارم چون بخشی از پروژه نیمه‌تمام من با عنوان «مدخلی بر یک نظریه؛ واکمن خاموش» که با تعدادی از دوستان مشغول پژوهش هستیم، ناظر بر روزنامه‌نگاری تحقیقی است. و اگر می‌بینید که با شرح جزئیات این موضوع را مطرح می‌کنم به خاطر آن است که هنوز به قول معروف درون ماجرایم. اصرار من بر ذکر جزئیات نیز از این روست که روزنامه‌نگاران تازه‌کار با روند حرفه روزنامه‌نگاری آشناتر شوند و اگر خواستند الگویی برای کار روزنامه‌نگاری خود بیابند سراغ کسانی بروند که شأن روزنامه‌نگاری را افزوده‌اند و نامشان بر تارک روزنامه‌نگاری جهان می‌درخشد. استقبال شما هم مزید بر علت شد تا نمونه‌های دیگری از سابقه روزنامه‌نگاری تحقیقی را یادآور شوم.

بی‌صبرانه منتظرم تا از سرنوشت خانم «نلی بلی» بگویید. بالاخره چه شد؟

و اما خانم «نلی بلی». این روزنامه‌نگار شگفت‌انگیز در تهیه یکی از گزارش‌هایش تا نزدیکی مرگ رفت ولی خوشبختانه توانست از دامی که برای او پهن کرده بودند، بیرون بجهد.

مگر چه اتفاقی افتاده بود؟

«بلی» برای تهیه گزارش تحقیقی از تیمارستان «بلک ولز» خود را یک بیمار روانی فقیر جا زد و آنجا بستری شد. او با این ترفند توانست اطلاعات مهمی از رفتارهای ناهنجار و وحشتناک در این تیمارستان جمع‌آوری کند ولی در اواخر کار متصدیان و مسئولان تیمارستان به هویت واقعی او پی بردند و تلاش کردند مثل ده‌ها مریض دیگری که امکان مرگ آن‌ها وجود دارد، او را به کام مرگ بکشند که با هوشیاری این روزنامه‌نگار نقشه‌شان نقش بر آب شد و «بلی» توانست از تیمارستان بگریزد. او گزارشی با عنوان «ده روز در تیمارستان» نوشت و در آن سوءاستفاده‌های مسئولان از بودجه، دارو، امکانات و تجهیزات را فاش کرد و گزارش خود را با این مضمون به پایان رساند که «بلک ولز یک تله موش انسانی است، به سادگی می‌توانی به آن راه بیابی اما خروج از آن بعید است.» گزارش او تحول عمیقی در قانون و معیارهای پزشکی و بهداشتی آمریکا به جا گذاشت.

در نظر داشته باشید که او بیش از صد سال پیش در جامعه به شدت مردسالارانه آمریکای آن روز مبادرت به چنین کارهایی می‌کرد.

سرانجام او به کجا رسید؟

این روزنامه‌نگار آزاده و شجاع در اثر ابتلا به بیماری ذات‌الریه در سال 1992 میلادی و در سن 57 سالگی درگذشت.

آیا موارد دیگری از روزنامه‌نگاری تحقیقی که اثرگذار بوده باشد را به خاطر دارید؟

بله. ببینید اوایل قرن بیستم نسلی از روزنامه‌نگاران آمریکا به این ژانر رو آوردند و به قدری اشتهار یافتند که به لقب «افشاگران» شناخته می‌شدند. این روزنامه‌نگاران به پیگیری عملکرد مؤسسه‌های دولتی و بخش خصوصی پرداختند و سوءاستفاده، رانت، اختلاس، دزدی و خلافکاری صاحبان قدرت و ثروت را برملا کردند. با تلاش این روزنامه‌نگاران بود که مقررات حسابرسی و قوانین نظارتی سخت‌گیرانه در هر جایی که از اعتبارات عمومی هزینه می‌شد، وضع گردید.

یکی از این گزارش‌های تحقیقی در مورد «کمپانی نفتی استاندارد اویل» بود. «آیدا تاربل» در سال 1904 میلادی به عبارتی 120 سال پیش آن را تهیه کرد. او با این گزارش فساد در صنعت نفت آمریکا را برملا کرد. فساد گسترده در شهرداری‌های آمریکا را «لینکلن استفنز» در همان سال افشا کرد. «آپتن سینکلر» روزنامه‌نگار سوسیالیست آمریکایی به صنعت گوشت در آمریکا پرداخت و فساد موجود در آن را افشا کرد.

در همین سال‌ها روزنامه‌نگار دیگری به نام «ویلیام توماس» در انگلستان رسوایی‌های اخلاقی کلیساها را موضوع گزارش تحقیقی خود کرد.

دهه بیست میلادی، زمانی بود که روزنامه‌نگاران تحقیقی در اوج فعالیت‌های خود قرار داشتند و یکی از برجسته‌ترین افشاگری آن‌ها «رسوایی تی‌پات دام» یا «گنبد قوری» بود. طی این افشاگری روزنامه‌نگاران با مدارک کافی ثابت کردند که «آلبرت بی.فال» وزیر کشور آمریکا در  سال 1922 در ازای بهره‌برداری از منابع نفتی به چند شرکت از جمله «نفت ماموت» و «نفت خام پان آمریکن» وام‌های کلان کم‌بهره داده است و بدون تشریفات مزایده مناطق را واگذار کرده است ضمن آن که 404 هزار دلار رشوه و هدیه دریافت کرده است. افشای این رسوایی بزرگ دستگیری، محاکمه و حبس وزیر کشور وقت آمریکا را در پی داشت.

این روند به همین صورت با فراز و نشیب‌هایی تداوم می‌یابد تا در دهه 60 میلادی هم با گزارشی کم‌سابقه روبه‌رو می‌شویم. «راشل کارسونی» گزارش تحقیقی با عنوان «بهار خاموش» در روزنامه «نیویورکر» منتشر کرد که در آن آسیب‌ها و خطرات درازمدت آفت‌کش‌ها به ویژه آفت‌کش معروف «د.د.ت» را عیان ساخت.

این گزارش جنبش زیست‌محیطی را به تکاپو واداشت و حتی موجب تأسیس کنگره حفاظت از محیط زیست در آمریکا شد. دولت ناگزیر شد قوانین جدید در استفاده از آفت‌کش‌ها وضع کند و استفاده از «د.د.ت» را در آمریکا ممنوع اعلام کرد. سرمایه‌داران سهامدار در کارخانه‌های تولید آفت‌کش در مقابل این گزارش واکنش شدیدی نشان دادند و حتی «راشل» را زنی عصبی و دیوانه خواندند.

جالب است بدانید که سال‌ها پس از ممنوعیت «د.د.ت» در آمریکا این سم مهلک و مخرب تا اواخر دهه پنجاه شمسی در ایران و احتمالاً کشورهای جهان سوم استفاده می‌شد.

اغلب تاریخ‌نگاران رسانه‌، نقطه عطف روزنامه‌نگاری تحقیقی را به سال 1973 میلادی یعنی زمانی که سلسله گزارش‌های دو روزنامه‌نگار به نام‌های «کارل برنشتاین» و «باب وود وارد» درباره رسوایی واترگیت در روزنامه «واشنگتن پست» به چاپ رسید و منجر به کناره‌گیری «ریچارد نیکسون» از ریاست جمهوری آمریکا شد، نسبت می‌دهند. این گزارش‌ها در سال 1974 در کتابی به نام «همه مردان رئیس جمهور» به وسیله گزارشگران یاد شده منتشره شد و مبنای ساخت یک فیلم سینمایی به همین نام نیز قرار گرفت.

در دهه 80 میلادی یک روزنامه‌نگار آلمانی که اکنون اسمش را به خاطر ندارم با لباس مبدل کارگری و در قالب یک کارگر با کارگران ترکیه‌ای مقیم آلمان همراه شد و مدارک بی‌نظیری از استثمار این کارگران توسط سرمایه‌داران آلمانی به دست آورد و همچنین استفاده از کارگران ترکیه‌ای در مناطق آلوده به رادیواکتیو را فاش ساخت.

در دهه 90 میلادی تعدادی از روزنامه‌نگاران اوگاندایی طی یک سلسله گزارش تحقیقی سیاست‌های تدریجی دولت اوگاندا را در نابودی جنگل‌ها و تبدیل آن‌ها به مزارع نیشکر افشا کردند و افکار عمومی را در ممانعت از تخریب جنگل‌ها برانگیختند.

سال 2008 میلادی نیز «ارمیاو آناس»، روزنامه‌نگار غنایی به عنوان یک نظافتچی در روسپی‌خانه‌ای مشغول به کار شد و به مدت یک سال در این شغل به فعالیت پرداخت تا بتواند از قاچاق کودکان گزارشی تهیه کند. این روزنامه‌نگار با تلاش طاقت‌فرسا توانست دو شبکه قاچاق کودکان را شناسایی کند و همچنین از فرایند قاچاق و هویت مأموران حکومتی که با دریافت رشوه ویزا و گذرنامه‌های تقلبی صادر می‌کردند، پرده برداشت.

برخی از گزارش‌های «پانوراما» از جمله گزارش‌های تلویزیونی که در سال 2012 در مورد نقش دولت بریتانیا در همکاری با سرویس‌های امنیتی دولت آن هنگام لیبی افشاگری کرد نیز از جمله موارد اثرگذار روزنامه‌نگاری تحقیقی است. در این گزارش همکاری دولت انگلستان با سرویس‌های امنیتی دولت لیبی برای دستگیری و تحویل مخالفان دولت قذافی در خارج کشور منتشر شد و رسوایی بزرگی برای دولت انگلیس که خود را مدعی حمایت از پیشبرد دموکراسی در لیبی نشان می‌داد، به بار آورد. البته اکنون می‌بینیم که چه بر سر دولت قذافی آمد.

یک گزارش دیگر در همان سال در مورد نقش شرکت‌های فراملی و چندملیتی در حمایت از قانون آزادی حمل اسلحه در آمریکا منتشر شد که از جمله گزارش‌های مؤثر محسوب می‌شود.

آیا عملکرد سایت «ویکی‌لیکس» را می‌توان مصداق روزنامه‌نگاری تحقیقی دانست؟

البته در مورد سایت «ویکی‌لیکس» چنانچه فرصت اجازه دهد صحبت خواهم کرد اما در پاسخ شما باید بگویم که انتشار صدها هزار سند محرمانه سیاسی توسط سایت ویکی‌لیکس در سال‌های 2010 و 2011 جنجالی اثرگذار و مهم به پا کرد که هنوز هم می‌بینید دامنه آن گسترده است و به لحاظ کارکرد می‌توان آن را گزارش تحقیقی به حساب آورد اما از منظر روش و فرایند تهیه آن نمی‌تواند مصداق روزنامه‌نگاری تحقیقی باشد.

چه تعریفی را می‌توان برای روزنامه‌نگاری تحقیقی قائل شد؟

جامع‌ترین تعریفی که از روزنامه‌نگاری تحقیقی ارائه شده است را می‌توان در اثر ارزشمند «هوگو دی‌برگ» مؤلف کتابی به همین نام یعنی « روزنامه‌نگاری تحقیقی» جست. «دی‌برگ» می‌گوید که غالباً روزنامه‌نگاری را اولین پیش‌نویس تاریخ می‌دانند و در مقام مقایسه می‌توان گفت که روزنامه‌نگاری تحقیقی نیز در حکم اولین پیش‌نویس تثبیت قانون است. او اعتقاد دارد که روزنامه‌نگاران تحقیقی، توجهی به تفسیرهایی که نهاد قدرت یا صاحبان قدرت از هر رویداد و واقعه به مردم می‌قبولانند، ندارند؛ بلکه همیشه به پشت این تفاسیر می‌اندیشند و حس تشخیص درست از نادرست را در ما تقویت می‌کنند. از نگاه او، روزنامه‌نگار تحقیقی به کندوکار مسائل سیاسی و اجتماعی می‌پردازد و ماهیت پنهان آن‌ها را آشکار می‌سازد. این افشاگری تنها به اعمال سوء سیاستمداران محدود نمی‌شود بلکه عملکرد نهادها و سازمان‌های مختلفی را که در جامعه فعالیت می‌کنند نیز، مورد تحقیق و بررسی قرار می‌دهد.

در نهایت «دی‌برگ» چنین تعریفی ا‌رائه می‌دهد که: روزنامه‌نگاری تحقیقی، تلاشی است برای دستیابی به حقیقت در جایی که حقیقتی پنهان شده و مردم نیازمند دانستن آن هستند.

چه موضوعاتی می‌تواند سوژه روزنامه‌نگاری تحقیقی باشد؟

یک پرسش مهم و اساسی در برابر روزنامه‌نگار مطرح است و آن این که؛ آیا جهان در وضع مطلوبی قرار دارد؟ پاسخ به این پرسش، سوژه‌های روزنامه‌نگار تحقیقی را فراهم می‌آورد.

او می‌تواند افشا کردن سوءاستفاده از قدرت، دلایل بروز جنگ‌ها (هر جنگی)، بررسی عوامل شکاف‌های عظیم طبقاتی، روند نابخردانه صاحبان قدرت در اداره امور کشورها و هر نوع دیگری را با تدقیق و خُرد کردن موضوع کلی، به سوژه گزارش خود تبدیل کند. مثلاً رسوا کردن یک رویداد شرم‌آور از سوی صاحبان قدرت حتی اگر قانونی باشد یا نشان دادن فساد در دستگاه‌های دولتی و قضایی، به چالش کشیدن یک گزارش دولتی در هر زمینه، ثابت کردن این که قوانین چگونه می‌توانند دور زده شوند، سرپوش برداشتن از یک مورد سرپوش گذاشته شده و ده‌ها و صدها مورد دیگر می‌تواند سوژه گزارش روزنامه‌نگار تحقیقی باشد. در واقع روزنامه‌نگاران تحقیقی ورای منافع شخصی و حتی ملی خود حرکت می‌کنند. آن‌ها به دنبال کشف حقایق و آگاه کردن مردم در سراسر جهان یا بررسی موضوع‌های جهانی همچون دموکراسی، حقوق بشر، محیط زیست، حقوق اتنیک‌ها، حقوق پیروان مذاهب مختلف، حقوق زنان و … هستند.

گفتید که روزنامه‌نگار تحقیقی ورای منافع شخصی و حتی ملی خود حرکت می‌کند. حرکت در ورای منافع شخصی پذیرفتنی است ولی ورای منافع ملی چگونه می‌تواند کارکرد مثبتی داشته باشد؟

روزنامه‌نگار تحقیقی تنها به تولید یک مطلب اکتفا نمی‌کند، بلکه یک خدمت را عرضه می‌کند، خدمتی سازنده در راستای بهبود کیفیت زندگی مردم. وظیفه او این است که به دنبال کشف حقیقت برود. او کنجکاوی را باید از حد بگذراند و بدون هر گونه وابستگی در جست‌وجوی پرسش‌هایش باشد و از انتشار نتایجی که به دست می‌آورد هراس نداشته باشد. لذا در این مسیر مثلاً یک روزنامه‌نگار آمریکایی را در نظر بگیرید که دولتمردان کشورش با استعمار یک کشور جهان سومی منافع سرشاری را عاید آمریکا می‌کنند، در این صورت آیا آن روزنامه‌نگار باوجدان بایستی ظلم و اجحاف را نادیده بگیرد و در مقابل ستمی که کشورش بر مردمان کشوری دیگر روا می‌دارد، سکوت اختیار کند؟ اصلاً این موضوع را در نظر داشته باشید که روزنامه‌نگار تحقیقی مرز نمی‌شناسد و در واقع تنها مرز او معیارهای اخلاقی است. با همان منطقی که ما می‌توانیم حرکت ورای منافع شخصی را بپذیریم، این موضوع نیز پذیرفتنی می‌تواند باشد. مگر، فرد، خودش را دوست ندارد که از منافعش می‌گذرد؟ اینجاست که وجدان بیدار عمل می‌کند و وجدان بیدار یکی از ملزومات روزنامه‌نگاری تحقیقی است.

روش‌ها و فرایند تولید متن در روزنامه‌نگاری تحقیقی چگونه است؟

معمولاً گزارش‌هایی که توسط اغلب گزارشگران تهیه می‌‌شود، بر پایه حداقل اطلاعات ضروری است و منابعی که اخبار و اطلاعات را از آن‌ها به دست می‌آورند به عنوان سند صحت ادعای خود در نظر می‌گیرند اما یک گزارش تحقیقی بر مبنای حداکثر اطلاعات به دست می‌آید و گزارشگر برای اثبات صحت ادعای خود نیاز به ارائه سند و مدرک دارد. همچنانکه در گزارش‌های معمولی و خنثی، اطلاعاتی که از منابع خبری به دست می‌آید فرض کنید فلان مقام دولتی، غالباً درست فرض می‌‌شوند بی‌آن که در جست‌وجوی صحت آن باشند اما در گزارش‌های تحقیقی اخبار حاصل از منابع درست فرض نمی‌شوند، هر منبع خبری ممکن است اطلاعات غلط و نادرستی تولید کند، بنابراین گزارشگر تحقیقی هیچ گونه اطلاعاتی را بدون تأیید و اثبات صحت آن مورد استفاده قرار نمی‌دهد.

معمولاً منابع رسمی برای پیشبرد اهداف خود بخشی از اطلاعات را در اختیار گزارشگران قرار می‌دهند که در گزارشگری تحقیقی فرض بر این است که اطلاعات مهم از گزارشگر پنهان شده است و او در جست‌وجوی این اطلاعات برمی‌آیدو در روزنامه‌نگاری تحقیقی، گزارشگر ممکن است بر اساس اطلاعاتی که از منابع مستقل به دست می‌آورد به اخباری که از منابع رسمی منتشر می‌شوند، اعتراض کند و حتی آن را انکار نماید. معمولاً این گونه تصور می‌شود که گزارش، انعکاس و بازتابی از جهانی است که همان‌گونه که هست پذیرفته‌ایم اما گزارشگر تحقیقی از پذیرش جهان همان‌‌گونه که هست اجتناب می‌کند. هدف او آشکار کردن و افشای یک موقعیت موجود برای حرکت متعالی به موقعیتی مطلوب است.

روزنامه‌نگاران تحقیقی افرادی هستند که از بالا و با زاویه دید متفاوتی به موضوع‌ها نگاه می‌کنند. پشت پرده هر موضوع را می‌کاوند و هرگز به آمارهای رسمی، گزارش‌ها و دیدگاه‌های مقام‌های رسمی اعتماد ندارند و حرف‌های آن‌ها را باور نمی‌کنند یا حداقل در درستی حرف‌های آن‌ها تردید دارند.

شکیبایی، پیگیری و پشتکار از ویژگی‌های مهمی است که در انجام تحقیقات به کار می‌آید. برخورداری از درک متعارف نسبت به تجاوز به حقوق دیگران، بی‌عدالتی، جرم، بی‌انصافی و سوءاستفاده در مراکز دولتی و خصوصی از دیگر خصوصیاتی است که در روزنامه‌نگاری تحقیقی کاربرد دارد.

روزنامه‌نگار تحقیقی با پرداختن به موضوع ما را مخاطب خود ساخته و می‌گوید که: نگاه کن، آیا این تکان‌دهنده نیست؟ آیا نباید تغییری ایجاد کرد؟

به نظر شما چه انگیزه‌ها و اهدافی در روزنامه‌نگاری تحقیقی نهفته است؟

اگر چه در خلال پاسخ به سؤالات قبلی می‌توان پاسخ به این پرسش شما را هم یافت اما اگر بخواهم به صورت کلی مواردی از اهداف و انگیزه‌ها را برشمارم می‌توانم به دفاع از منافع عمومی جامعه و حقوق ستمدیدگان و زحمتکشان همراه با بسط آزادی اندیشه، بیان و قلم اشاره کنم. ضمن آن که پاسخگو کردن مسئولان و حساب‌کشی از آنان، افشای سوءاستفاده از قدرت و ثروت، جلوگیری از پنهان کردن تخلفات و کمک به تحقق آگاهی و دسترسی مردم به اطلاعاتی که صاحبان قدرت و ثروت می‌خواهند آن را پنهان و در نتیجه، منافع عمومی را در جهت منافع فردی، گروهی و طبقاتی خود مصادره کنند، از جمله انگیزه‌ها و اهداف روزنامه‌نگاری تحقیقی است.

با این اوصاف یک روزنامه‌نگار با چه انگیزه‌ای می‌تواند به سمت ژانر روزنامه‌نگاری تحقیقی هدایت شود؟

این موضوع علاوه بر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی بازمی‌گردد به فلسفه زندگی آدمی تا چگونه زیستی را انتخاب کند. این که او به عنوان یک انسان با استفاده از دانش، تخصص و مهارت‌هایش چه نقشی می‌تواند در تسکین آلام انسان‌های دیگر داشته باشد، چه قدر می‌تواند در رفاه و آسایش مردمان امروز و آینده تأثیرگذار باشد؟ در مدت کوتاه عمر آیا کارنامه قابل قبولی دارد یا اثری بر محیط‌اش گذاشته است؟ چگونگی پاسخ به سئوالات موضع او را در قبال زندگی روشن خواهد کرد. بدیهی است کسی که معتقد به وجه ممیزه انسان یعنی وجدان بشری باشد از کنار هر آنچه در قالب پلیدی جای می‌گیرد، بی‌تفاوت گذر نخواهد کرد. و گرنه، بله زندگی میش‌وار که پوزه در خاک فرو کنی تا «نواله ناگزیر» را گردن کج کرده باشی با چنین مواردی بیگانه است!

با توجه به انسدادهای ساختاری آیا امکان تحقق واقعی روزنامه‌نگاری تحقیقی در نظم موجود، وجود دارد؟

ساخت قدرت، وضعیت مدیریت و مالکیت مطبوعات و سایر رسانه‌ها و وابستگی روزافزون آن‌ها به منابع قدرت اعم از قدرت سیاسی یا اقتصادی و گره خوردن منافع آن‌ها به یکدیگر، نقش تعیین‌کننده آگهی‌دهندگان، تجاری شدن بیش از پیش مؤسسات رسانه‌ای، هزینه‌بر و زمان‌بر بودن و ریسک بالای گزارش‌های تحقیقی، طبیعتاً امکان تحقق این امر را دشوار می‌سازد. اما دقیقاً نکته همینجاست!

اگر قرار بر این بود که شرایط مطلوب باشد نه خبری از انسداد ساختاری و غیرساختاری، نه استبداد و ممانعت، نه بگیر و ببند، نه سوءاستفاده‌های از قدرت، نه استثمار اقتصادی و نه فقر و فاقه و بیکاری که دیگر نیازی به روزنامه‌نگاری تحقیقی احساس نمی‌شد. روزنامه‌نگاری تحقیقی برای چنین روزهایی است؛ اگر چه دشوار، اگر چه سخت، اگر چه هزینه‌بر، اگر چه جانکاه. به این کار اگر دل دهی، جان می‌ستاند. عقل استراتژیک یا عقل ابزاری در این حرفه به کار نمی‌آید. هر چند فرایند تولید متن مبتنی بر منطق و بهره‌مندی از ساز و کارهای عقلانی است اما ورودیه این مقام، دل دادن است و به قول حافظ «ناز پرورد تنعم نبرد راه، به عشق/عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد» و نیز بخشی از مدخل «عشق» جبران خلیل جبران را از کتاب «پیامبر» به یاد دارم که می‌گوید: «زنهار! اگر به مأمن پروا و احتیاط، از عشق تنها طالب کامید و گوشه آرام، پس برهنگی خویش بپوشید و پای از خرمن عشق واپس کشید. به دنیای بی‌فصل خود نزول کنید که در آن، لب به خنده می‌گشاید، اما نه از ژرفای دل، و اشکی از چشم فرو می‌چکد اما نه به های های جان. چیزی به تحفه نمی‌دهد عشق، مگر خویش را و نمی‌ستاند، مگر از خویش، تن را»

مواردی که شما برشمردید آیا بر این باورید که کار یک روزنامه‌نگار واقعاً سخت و طاقت‌فرساست؟

بله، همینجاست که می‌توانم با این پیشینه‌ای که ذکر کردم به سؤال اولتان بازگردم و «سهل و ممتنع» بودن تعریف و وظیفه  را دوباره تکرار کنم. با این حال بر اساس تجربیات مطالعاتی سه نوع روزنامه‌نگاری را در سطح تحلیل خُرد از هم تفکیک کرده‌ام.

این سه نوع روزنامه‌نگاری، کدام‌ها هستند و چه ویژگی‌هایی دارند؟

اولین آن « روزنامه‌نگاری متعهد» است. در این نوع روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگار، متعهد به «خیر اجتماعی» و «منافع عمومی» است و از آن جا که همواره در جوامع مختلف افراد، گروه‌ها و طبقاتی هستند که برای به دست آوردن قدرت و ثروت از ثروت‌های کلان و منافع بی‌شماری که برای عموم مردم است، بهره می‌برند و این اقدام را با تضییع حق سایرین انجام می‌دهد و « روزنامه‌نگار متعهد» درصدد کشف و افشای آن است، لذا دائماً تحت سانسور و سرکوب قرار می‌گیرد. آمار روزنامه‌نگاران زندانی و نیز کشته‌شدگان در سراسر جهان مؤید این مطلب است. در این نوع روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگار در معنای عام آن به دنیال کشف حقیقت است و حقیقت آن عنصر ناپیدایی است که قدرتمندان و ثروت‌اندوزان همواره سعی در پنهان کردن آن دارند. طبیعی است که این نوع روزنامه‌نگاری از ابعاد گوناگون؛ چه فرایند تهیه و تولید متن باشد، چه دست یافتن به منابع و چه مصون ماندن از قتل و بازداشت، زیر انواع فشارها و مضایق قرار دارد.

«نوام چامسکی» فیلسوف و روشنفکر معاصر بر این اصل اعتقاد دارد که وظیفه روشنفکر افشای دروغ است و با توجه به شاخص‌هایی چون اندیشه، آگاهی، پشتوانه تئوریک، توانایی تحلیل و نقد قدرت، روزنامه‌نگاران روزنامه‌نگاری متعهد در زمره روشنفکران قرار می‌گیرند.

«برتولد برشت» نمایشنامه‌نویس و شاعر آلمانی، نمایشنامه گالیله را در سال 1938 به پایان رساند. در این اثر ماندگار پرسشی را پیش می‌کشد: «مسئولیت روشنفکر در روزگاری که ستم حکم می‌راند چیست؟» پاسخ برشت این است: «اشاعه حقیقت» سؤال تداوم می‌یابد: «اما در دورانی که ترس بر همه جا مستولی است از چه راهی می‌توان حقیقت را اشاعه داد؟»

برشت جواب می‌دهد: «از هر راهی که میسر باشد. حتی از طریق غیرقانونی!»

روزنامه‌نگاری متعهد، مصداق روشنفکر در نمایشنامه برشت است. و بارزترین ژانر روزنامه‌نگاری متعهد، روزنامه‌نگاری تحقیقی است و اما دومین گونه روزنامه‌نگاری، « روزنامه‌نگاری خنثی» است. در این نوع روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگار اطلاعاتی که از منابع رسمی دریافت می‌شود بی‌چون و چرا قبول می‌کند و تردیدی در صحت آن به خود راه نمی‌دهد. حتی اگر این اطلاعات با اطلاعات منابع غیررسمی تفاوت داشته یا در تضاد باشد. او شرح وظایف مسئولان را در قالب خبر و تحلیل به خورد مخاطب می‌دهد. در این نوع روزنامه‌نگاری منافع مردم و خیر اجتماعی مهم نیست، بلکه «آهسته برو، آهسته بیا که گربه شاخت نزنه» نصب‌العین و چراغ راه اوست، اگر به جلسه‌ای دعوت می‌شود سؤالی ندارد یا حداقل سؤالات غیرمهم و معمولی می‌پرسد. روزنامه‌نگار خنثی به خود زحمت تحقیق و مطالعه نمی‌دهد، هر «فرمایشی» که کردند می‌نویسد. او در واقع کارمند رسانه است نه روزنامه‌نگار و بلندگوی تبلیغات صاحبان قدرت و ثروت. خروجی خبری او با خروجی آگهی تبلیغاتی تفاوت چندانی ندارد. مصاحبه‌اش غیرچالشی است. سطحی و وسط‌باز است. حوصله دردسر ندارد. بر اساس ساعت کاری، به انجام وظیفه مشغول است. محصولی متعالی که منجر به تغییر و مطلوبیت باشد از او صادر نمی‌شود. کالایی تولید می‌کند که بفروشد. مأمور و معذوری بیش نیست. حال که برای روزنامه‌نگاری متعهد شاهدی از «برشت» آوردم، بد نیست مصداق روزنامه‌نگاری خنثی را در یکی از داستان‌های کوتاه «هانریش بل» دیگر نویسنده آلمانی بیاورم به نام «چهره غمگین من» که البته خیلی مختصر برایتان نقل می‌کنم: راوی مرد جوانی است که تازه از زندان آزاد شده و اکنون در ساحل بندری متروک، سرگرم تماشای مرغابی‌هاست. ناگهان دستی از پشت روی شانه‌اش می‌نشیند که «با من بیایید» صاحب صدا مأموری است با قیافه جدی، به گاو وحشی می‌ماند که سال‌هاست جز قانون نشخوار نکرده است!

جوان می‌پرسد: دلیل بازداشت من چیست؟

مأمور خیلی کوتاه جواب می‌دهد: قیافه غمگین شما. طبق قانون شما موظفید خوشحال باشید.

مأمور مرد جوان را به پاسگاه می‌برد و بازجویی آغاز می‌شود او را تا حد مرگ کتک می‌زنند و بعد به جرم داشتن «قیافه غمگین» به ده سال زندان محکوم می‌کنند، همچنانکه پیش از این «به دلیل داشتن چهره‌ای بشاش» به پنج سال زندان محکوم شده بود.

روزنامه‌نگار خنثی را می‌توان مصداق مأمور این داستان فرض کرد. مأموری که کار به این ندارد که آیا قوانین درست هستند یا نه بلکه وظیفه او تنها اجرای بی‌چون و چرا قوانین است. مأمور است و معذور!

«هانریش بل» می‌پرسد: در چنین جامعه‌ای که انسان را زمانی به دلیل چهره غمگین و زمانی دیگر به خاطر بشاش بودن محکوم می‌کنند، تکلیف چیست؟ و خود پاسخی دردناک می‌دهد: «باید کوشید که اصلاً چهره‌ای نداشت.»

و اما سومین گونه روزنامه‌نگاری، « روزنامه‌نگاری درباری» است. «درباری» که می‌گویم قابلیت تعمیم به مراکز حاکمیتی در هر نوع آن و در هر کجای جهان دارد. اکنون، اغلب مردم متوجه شده‌اند که رسانه‌ها با تسلیحات در جنگ و سرکوب، برابری می‌کنند و یا حتی بیش از تسلیحات کاربرد داشته و مؤثرترند. از این روست که نه امروز بلکه از همان آغازین زمان‌های گسترش رسانه‌ها، قدرت‌های حاکم تلاش داشته‌اند علاوه بر داشتن تسلیحات نظامی، سلاح‌های فرهنگی و فکری را نیز ضمیمه زرادخانه‌های خود کنند و روزنامه‌نگاران این گونه رسانه‌ها به مثابه سربازان جنگ روانی عمل می‌کنند؛ خواه این جنگ علیه نیروهای خارجی باشد یا سرکوب و سانسور مخالفان و معترضان داخلی. « روزنامه‌نگاری درباری» گونه‌ای از روزنامه‌نگاری است که در آن تثبیت و تداوم قدرت حاکم به هر قیمتی، سرلوحه و معیار عملکرد به شمار می‌آید. بدیهی است در این گونه روزنامه‌نگاری، حقیقت آخرین مقوله‌ای است که شاید به آن پرداخته شود. در حال حاضر با توجه به گستردگی انواع شیوه‌های ارتباطی، کمتر رویدادی است که از نظر پنهان بماند و معمولاً حذف رویداد امری غیرممکن است اما روزنامه‌نگاری درباری در این خصوص عملیات مصادره رویداد به نفع قدرت حاکم را انجام می‌دهد. این عملیات از شیوه‌ها، شگردها و ترفندهای هوشمندانه‌ای بهره می‌برد که به بخشی از آن اشاره خواهم کرد اما پیش از آن باید اذعان داشت که روزنامه‌نگاران درباری بر خلاف روزنامه‌نگاران خنثی، مهارت و مطالعه کافی داشته و از هوشمندی ویژه‌ای برخوردارند و در یک کلام احمق نیستند اما مهارتشان را در زمینه‌ای به کار می‌برند که لزوماً خیر اجتماعی و منافع مردم در آن اولویت ندارد بلکه منافع قدرت و صاحبان قدرت در این میان برجسته است؛ خواه این وابستگی ریشه اعتقادی داشته باشد و خواه به شیوه مزدوری عمل کند.

یادآور شدم که اکنون رویدادها پنهان نمی‌مانند، لذا رسانه‌های درباری در رقابت با سایر رسانه‌ها که ممکن است آن‌ها نیز رسانه‌های درباری دولت‌هایی باشند که تضاد منافع دارند، ناگزیر از ذکر رویدادها هستند اما این رویداد را با بهره‌گیری از «روانشناسی توده» به گونه‌ای منعکس می‌کنند تا افکار عمومی را به نفع خود تسخیر کنند و یا از حداقل تأثیر برخوردار شوند.

یکی از اساسی‌ترین ترفندهای این گونه از روزنامه‌نگاری «بازی با واژه‌هاست». «بازی با واژه‌» را می‌توان یک عبارت کلی برای انواع شگردها در نظر گرفت؛ مثل تغییر واژه در محور جانشینی، زهرگیری و زهرافزایی و ایضاً شهدگیری و شهدافزایی، تکرار و تأکید و سایر شگردهایی که خود نیاز به فایلی جداگانه دارد. ترفندهای دیگر را بدون توضیح خدمتتان نام می‌برم تا احیاناً اگر علاقه‌مندانی بودند که نیاز به کسب اطلاعات بیشتر داشتند به عنوان یک راهنما برای مراجعه به منابع به کارشان آید. «برجسته‌سازی»، «القا»، «قرینه‌سازی»، «بمباران اطلاعات»، «واکسینه کردن ارتباطی»، «تحریف»، «کنایه»، «تظاهر»، «قطره‌چکانی»، «جاسازی»، «دروغ بزرگ»، «اعتمادسازی»، «حذف»، «سکوت»، «استناد»، «انحراف»، «اغراق»، «ماساژ»، «شبهه»، «کلی‌گویی» و …

رسانه‌ها تا چه میزان در پالایش روح جمعی و تصحیح ارتباطات اجتماعی و ساختارهای قدرت می‌توانند نقش ایفا کنند و آیا رسانه در روان‌سازی دموکراسی نقش دارد؟

این موضوع بستگی به این دارد که رسانه در کدام نظریه هنجاری رسانه‌ها جای گیرد می‌دانید که ما نظام‌های هنجاری در جوامع مختلف داریم؛ از قبیل نظام‌های هنجاری اقتدارگرا، توسعه‌بخش، مطبوعات آزاد، مسئولیت اجتماعی، دموکراتیک، مشارکت‌کننده و نیز یک نظام هنجاری که من هم‌اکنون درصدد تبیین آن هستم یعنی بخشی از کارهای پژوهشی آن را انجام داده‌ام و در قالب «نظام هنجاری رسانه‌ها در جوامع تئوکراتیک» قابل ارائه است. حال اگر رسانه در هر یک از این هنجارها جای گیرد کارکردهای متفاوتی از خود بروز خواهد داد. بنابراین پاسخ سؤال شما می‌تواند از زاویه‌ای مثبت باشد و از زاویه‌ای دیگر منفی. یک مثال تقلیل‌گرایانه در خصوص این موضوع مطرح کنم با این پیش‌فرض که رسانه به عنوان ابزار تلقی شود، حال شما می‌توانید بپرسید که آیا ابزاری به نام «چاقو» مفید است؟ و من پاسخ می‌دهم که هم بله و هم نه و آن را وابسته به این امر می‌دانم که این ابزار را در کجا (بخوانید در قالب کدام نظام هنجاری) استفاده خواهید کرد.

اگر این وسیله در آشپزخانه مورد استفاده قرار گیرد پاسخ مثبت خواهد بود ولی اگر در گرماگرم یک نزاع دسته‌جمعی استفاده شود، شاید فاجعه‌بار باشد. بنابراین می‌توان در وهله نخست به این پرسش شما همزمان پاسخ «آری-نه» داد. ولی فراتر از این موضوع و مثال اگر نگاهی به نظریه‌های ارتباطی «مخاطب‌محور» بیندازیم، به ویژه «مخاطب فعال» در پژوهش‌های مکتب فکری «مطالعات فرهنگی» و سایر مکاتب انتقادی درخواهیم یافت که با پیش‌شرط «سواد رسانه‌ای» رسانه‌ها هم در پالایش روح جمعی و تصحیح ارتباطات اجتماعی ساختارهای قدرت نقش خواهند داشت و هم در روان‌سازی دموکراسی. برای توضیح مختصر این موضوع بایستی یادآور شوم که بر اساس نظریات اولیه ارتباطی نظیر «نظریه تزریقی» و «گلوله جادویی» مخاطب منفعل در نظر گرفته می‌‌شد و هر پیامی از رسانه برمی‌خاست در ذهن مخاطب جای می‌گرفت اما با گستردگی رسانه‌ها و اهمیتی که آن‌ها در زندگی روزمره یافتند، نظریات انتقادی در این زمینه شکل گرفت که عمدتاً ریشه مارکسیستی داشتند. نظریات پیشین بر مبنای پژوهش‌های کمی و تجربی شکل گرفته بود اما در نظریات مخاطب فعال که «مطالعات فرهنگی» یکی از مکاتب برجسته در این راستاست پژوهش‌ها به سمت پژوهش‌های کیفی حرکت کرد؛ کردارهای فرهنگی و ارتباط آن با قدرت بررسی شد. در این مکتب فکری، فرهنگ به عنوان پدیده‌ای جدا و منفک از بافت سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه هدفش فهم همه پیچیدگی‌های فرهنگ و تحلیل بافت سیاسی و اجتماعی است که فرهنگ در آن تجلی می‌کند. در این رویکرد، رسانه‌ها و مخاطبان در چارچوب ساختارهای گفتمانی و ایدئولوژیک قدرت جای می‌گیرند و با توجه به ابهامات متون و چندگانگی موقعیت‌های اجتماعی مصرف‌کنندگان، «معنا» همیشه در معرض تردید و مناقشه قرار دارد. این رویکرد اعتقاد به «چندمعنایی» بودن متون دارد که چندمعنایی بودن افق گسترده‌ای از معنای ایدئولوژیک در برابر مخاطب می‌گستراند و از طرف دیگر، مخاطبان فعال با بهره جستن از راهبردهای تأویلی گوناگون، به اقتضای مواضع و علایق خود دست به تفسیر و قرائت خاص خود از رسانه‌ها می‌زنند.

در مجموع این مخاطب است که با توجه به مجموعه ویژگی‌های فردی و اجتماعی و فرهنگی، قدرت معناسازی و درک متون رسانه‌ای و مقاومت در برابر معانی مرجح پیام را دارد.

قاعدتاً می‌دانید که برای درک «معنا»، پیام رمزگذاری شده فرستنده، یعنی معنایی که فرستنده در پیام تعبیه می‌کند، توسط مخاطب رمزگشایی می‌شود یا به عبارتی «معنا» فهمیده می‌شود. «استوارت هال» جامعه‌شناس مارکسیست، معتقد است که مخاطب یا رمزگشا، لزوماً همان معنایی که رمزگذار یا فرستنده در نظر داشته را نمی‌پذیرد و انطباق کامل بین این دو وجود ندارد. او می‌گوید که سه گونه فرضی در این فرایند ممکن است اتفاق بیفتد؛ نخست «رمزگشایی هژمونیک یا مسلط» که مخاطب معنای مرجح متن را می‌پذیرد. دومین موردی که استوارت هال به آن اشاره می‌کند، «رمزگشایی توافقی» است. به این صورت که معنایی را از چشم‌اندازی وسیع‌تر بپذیریم اما در انطباق با وضعیت خود دست به جرح و تعدیل متن بزنیم. می‌توان گفت که با بخشی موافقیم و با بخشی دیگر مخالف. سومین گونه فرضی، «رمزگشایی تقابلی» است. در این گونه رمزگشا یا مخاطب، معنای متن را می‌فهمد اما با معنای مرجح متن مخالف است و معنای دیگری تولید می‌کند. «هال» معتقد بود که وضعیت طبقاتی روی خوانش افراد از متن تأثیر دارد.

«پی‌یر بوردیو» جامعه‌شناس سرشناس فرانسوی در راستای همین مفهوم به بازتولید فرهنگی طبقه اشاره می‌کرد و اعتقاد داشت؛ طبقه زمانی سلطه خود را استمرار می‌بخشد که سبک زندگی و الگوهای خود را فراگیر کند.

همه این‌ها را گفتم تا متوجه باشیم که گر چه رسانه‌ها عموماً توسط قدرت‌ها، رمزگذاری می‌شوند اما می‌توانند به وسیله مخاطبان رمزگشایی شوند. رسانه‌ها به منزله بخشی از نمودهای فرهنگی، امری سیاسی هستند، هم اعمال قدرت و سلطه و هم مقاومت و مبارزه در این نمود، هویدا می‌شود و گر چه هم مخاطبان و هم رسانه‌ها در گفتمان قدرت قرار می‌گیرند اما مخاطبان، شکست‌خوردگان فرهنگی نیستند و فرهنگ هم از بالا شکل می‌گیرد و هم از پایین یعنی هم عرصه سلطه است و هم عرصه مقاومت.

با یک توضیح مختصر پاسخ سؤالتان را جمع‌بندی می‌کنم که رسانه‌ها هم می‌توانند در روان‌سازی دموکراسی و تغییر ساختار قدرت نقش داشته باشند – که داشته‌اند- و هم در تثبیت ساختار قدرت و تحدید دموکراسی نقش ایفا می‌کنند تا در نزاع این دو مقوله رو در رو کدام برنده باشند.

شرایط روزنامه‌نگاری در کشورهای در حال توسعه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اغلب کشورهای موسوم به پیشرفته طی یک فرایند و با گذر تدریجی انقلاب صنعتی و انقلاب سیاسی و انقلاب ارتباطی را گذرانده‌اند اما کشورهای به قول شما در حال توسعه به صورت دفعتی با هر سه این انقلاب‌ها توأمان مواجه شدند و طبیعی است که این کشورها با این شوک وارد شده دچار سردرگمی و کلافگی شوند. مضاف بر این که کشورهای در حال توسعه از حکمرانی مطلوبی نیز برخوردار نبوده‌اند. ارتباطات به معنای اعم و روزنامه‌نگاری به معنای اخص کلمه نیز در کلیه کشورهای در حال توسعه من‌جمله ایران از این قاعده مستثنی نیست. اما نکته قابل ذکر و ارزنده‌ای که من برای نخستین بار در کلاس جامعه‌شناسی سیاسی دکتر خانیکی با آن مواجه شدم سلسله تحقیقات اجتماعی به سرپرستی دکتر مجید تهرانیان بود که ایشان اوایل دهه 50 شمسی با روشی علمی و نگاهی تیزبینانه امر توسعه را در ایران واکاویده که اتفاقاً توسعه ارتباطی یکی از شش آیتم پایه‌ای پژوهش وی بوده است. بعدها کتابی با نام «صدایی که شنیده نشد» انتشار یافت که به بخشی از این موارد اشاره کرده است. جالب است بدانید، علاقه‌مندان به تاریخ سیاسی معاصر ایران و آن‌ها که پرسش «چرا سال 57 انقلاب شد؟» را مدام در ذهن و زبان خود تکرار می‌کنند و گاه به زمین و زمان نفرین می‌فرستند با خواندن این کتاب بخش مهمی از پرسش خود را پاسخ خواهند گرفت و درک خواهند کرد که اگر در دهه پنجاه نگاه علمی و نگرش روش‌مند برای اوضاع کشور، از جانب حکومت وقت خریدار داشت، سرنوشت کشور به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

عموماً دیکتاتورها با پژوهش‌های اجتماعی مشکل دارند، علی‌رغم این که تعداد قابل‌توجهی از تکنوکرات‌های زمان پهلوی از سواد علمی بالایی بهره‌مند بودند، ساختار متصلب، آنان را به حاشیه ‌راند و یا به یک تکنوکرات خنثی بدل کرد. خاطرات دولتمردان زمان پهلوی، مؤید این مطلب است و متأسفانه این روند تداوم یافت.

به سؤالتان برمی‌گردم، اتفاقاً در خصوص رسانه‌ها راهکارهایی را دکتر تهرانیان در پژوهش خود به آن توجه کرده بود و پیش‌شرط توسعه و موفقیت رسانه‌ها قرار داده بود که خدمتتان عرض می‌کنم.

از جمله راهکارها این بود که پیام با واقعیت تطبیق کند و باورپذیر باشد. پیام‌دهنده معتبر، باورپذیر و دارای استقلال نظر و عمل نسبی باشد. می‌بینید که با توجه به شرایط روزگار تأکید نکرده که حتماً استقلال نظر و عمل داشته باشد و به نسبی بودن این استقلال اشاره کرده است. مورد دیگر این بود که درجه تراکم اطلاعات و سرعت پیام با نیازها و انتظارات پیام‌گیران متناسب باشد ضمن آن که پیام و رسانه با یکدیگر هم‌ساز باشند.

او به دوسویه بودن ارتباط نیز تأکید کرده و گفته بود که ارتباط باید دوسویه باشد و در محتوای پیام و بسته‌بندی آن به تناسب، نیازها و درخواست‌های متحول پیام‌گیران مستمراً تجدیدنظر شود.

دکتر تهرانیان اعتقاد داشت که رشد نهادهای ارتباطی باید با پیشرفت ابزار و کارافزارهای ارتباطی، هماهنگ باشد و به نظر من مهم‌ترین نکته‌ای که مورد تأکید قرار می‌گیرد این است که نهادهای زیربنایی ارتباطی مانند انجمن‌های حرفه‌ای و عمومی، کانون‌ها، اتحادیه‌ها و عناصر تجمع داوطلبانه که سازنده افکار عمومی و ارتباط جمعی در یک جامعه گشوده اطلاعاتی هستند در کنار رسانه‌های جدید مورد توجه باشند. حال که شما شرایط روزنامه‌نگاری در کشورهای در حال توسعه را پرسیده‌اید باید دید تا چه اندازه با این راهکارها فاصله دارند. در نظر بگیرید که آن چه ذکر شد، شرایط ایده‌آل نبود بلکه فقط راهکارهای موفقیت رسانه‌ها در کشورهای در حال توسعه بود. خودتان کار رسانه‌ای می‌کنید، حتماً می‌دانید که حداقل ما در شرایط مطلوبی به سر نمی‌بریم.

نگرش تهرانیان در خصوص جوامع توسعه‌نیافته به «سه باور» و «یک امید» مبتنی بود. اولین باور این بود که پیشرفت مادی شرط لازم پیشرفت‌های معنوی است ولی شرط کافی نیست. باور دوم این که توسعه همیشه هزینه‌هایی دارد ولی می‌توان این هزینه‌ها را با عبرت گرفتن از لغزش‌های دیگران کاهش داد. چون در بروز پی‌آمدهای توسعه، شرایط و ساخت اجتماعی گناهگارتر از سرشت انسانی و ناگزیری‌های توسعه است. باور سوم او این بود که کشورهای رو به توسعه در یک موقعیت استثنایی تاریخی قرار گرفته‌اند که با بهره جستن از آن می‌توانند راه نوینی برای توسعه خود انتخاب کنند. با این سه باور او امید داشت که کشورهای رو به توسعه ضمن آوردن تعریفی نو از هدف‌های توسعه، حدی برای شهوت بی‌پایان بشر در راه تسلط بر طبیعت قائل شوند، زیرا این راهی است که غرب به خطا رفته است و حیف است که باری دیگر با تقلید کورکورانه، بشر به جای آن که خود را پاره‌ای از طبیعت بداند و در دامن آن پرورش یابد، علیه آن اقدام کند و با نابودی طبیعت، خود را نیز به نیستی بکشاند.

آن چه ابعاد گوناگون توسعه را به هم پیوند می‌زند، گذار جامعه از یک جامعه بسته سنتی است که در آن جهت‌گیری‌های شناختی، عاطفی و رفتارهای افراد نسبتاً هم‌ساز است، اما مسیر توسعه طبیعتاً به سوی گوناگونی هر چه بیشتر ساخت‌ها، شناخت‌ها، عواطف و رفتارها می‌رود. حل و فصل این تضادها از سویی به وسیله نوعی پذیرش چندگانگی و از سویی دیگر به وسیله یکپارچگی مجدد شناخت‌ها در سطوحی بالاتر از پیچیدگی‌ و نظم امکان‌پذیر است. او فرایند توسعه را در یک مدل دیالکتیکی شرح داده و جایگاه ارتباطات را در عرصه‌های گوناگون توسعه به تفکیک بیان کرده است که خلاصه‌وار خدمتتان عرض می‌کنم. به نظر او جایگاه ارتباطات در چرخه اقتصادی؛ تأمین رفاه، در چرخه سیاسی؛ گسترش مشارکت، در چرخه اجتماعی؛ افزایش همگرایی، در چرخه ارتباطی؛ تحقق تکثر، در چرخه روانی؛ توانایی انطباق و در چرخه فرهنگی؛ دستیابی به نوآوری است.

آقای اسکندریون از این که در این گفت‌وگو شرکت کردید ممنونیم

من باید تشکر کنم که این فرصت را در اختیار من گذاشتید